امروز ، امشب
تولد من بود
تولدی از جنس قفس
یکسال گذشت ...
اما هیچکس نفهمید چطور ...
چه دردها که نیامدند
و چه خوشی هایی که نرفتند
و قلبی که بارها و بارها شکست
و چشم هایی که مدام بارید
ورق می خورد تقویم....
و می رسد به روزی که آمدنش
هیچکس را خوشحال نمی کند، حتی خودم را....
تولدم را جشن می گیرم با یک کیک تنهایی
چند شمع اشک و یک کادو ، پیچیده به اندوه.
تولدم مبارک....😢
این اولین و آخرین تبریک تولدم بود، خودم به خودم.
ولی تولدم مبارک نیست .....
شبِ تولد من است و من دلم غم دارد
غم جوانی ام، غم سادگی ام...
هر سال این روزها دلگیر و آشفته میشوم...
چقدر کار ناتمام و راه نرفته باقیست...
جز خودم چه کسی افق آرزوهای مرا می بیند؟
پهنایِ سادگی هایم را ؟ دل شکسته ام را؟
دلم گرفته از این یکسال هایی که چون باد میگذرد...
و من امروز دلگیرترین آدم این دنیام...
امروز چشمانم بیشتر از همیشه بارید و لبهایم به اجبار خندید...
امروز
#تولد منه ولی تولدم مبارک نیست😢😔
1396/4/30
...