عکس آبگوشت

آبگوشت

۲۹ شهریور ۹۶
میرسد روزی که من
باموهای فرفری بهم ریخته و چشم های پف کرده
و با پیرهن چهارخانه ی تو
که آستين هایش يك وجب از دست هایم بلند تر
و قدش تا روى زانو ام میرسد از خواب بیدار شوم...
نگاهی به تو که در آينه با چشمان خندان براندازم میکنی،بيندازم و صبح بخیر جانانه ای حواله ى نگاهت كنم...
کش و قوسی به بدنم بدهم
و با آن صدايى كه ميدانم،با وجود گرفته بودنش هم دلت برایش لرز میگیرد، بگويم
"اين وقت صبح،کجا میروی حضرت یار ؟"
وتویی که بيايى و درآغوشم بگيرى و با همان صداى بم مردانه ات كه قند در دلم آب ميكند،بگويى
"میروم پی یک لقمه نان برای ارامشِ دخترک موفرفریه قدکوتاه و بغلی خودم"
وعطرت را به آغوشم هدیه بدهى...
میرسد روزی
که طبق عادت همیشگی ام بعد از بدخواب شدن
باهمان لباس های اتو کشیده ای که پوشیده ای برای رفتن به محل کارت بیایی کنارم دراز بکشی تا خوابم ببرد ...
میرسد روزی
که همه چیز خوب باشد ...
که تو عاشق من باشی ...
من عاشق تو باشم
وخدایی که حظ کند ازین همه عشق و احساس بنده هایش ...

#عاطفه
محمدم#
...
نظرات