عکس دلمه برگ مو بقچه ای و انگشتی
❤mahora❤
۲۵۲
۲.۶k

دلمه برگ مو بقچه ای و انگشتی

۱۲ اردیبهشت ۹۷
داستان کوتاه

پیرمردی با همسرش در فقر زندگی می‌کردند.
هنگام خواب، همسر پیرمرد از او خواست تا شانه‌ای برای او بخرد تا موهایش را سرو سامانی بدهد.
پیرمرد نگاهی حزن‌آمیز به همسرش کرد و گفت: «نمی‌توانم بخرم، حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست تا بند جدیدی برایش بگیرم.»پیرزن لبخندی زد و سکوت کرد.
پیرمرد فردای آن روز بعد از تمام شدن کارش، به بازار رفت و ساعت خود را فروخت و شانه‌ای برای همسرش خرید.
وقتی به خانه بازگشت شانه در دست، با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده است و با فروش موهایش، بند ساعت نو برای او گرفته است...

اصن داغون شدم وقتی خوندم 😢😢😢
...
نظرات