عکس آلبالو پلو با مرغ
کافه عصرونه
۴۲
۱.۶k

آلبالو پلو با مرغ

۲۳ تیر ۹۷
تابستون همیشه میتونه درِ خونه شو برات باز کنه و تعارفت کنه به صرف یه لیوان شربت آبلیموی خنک، تا نفسی تازه کنی و دوباره توی یه بعد از ظهر طولانی توی کوچه پس کوچه ها، دنبال دوستات بدوی و از خنکیه بادی که به عرق روی پیشونیت و گردنت میزنه لذت ببری.
تابستونِ من، همیشه توی حیاطش یه حوض کوچیکه پر از اب داره که وقتی ظهر میشه، افتاب روی سطحش میرقصه و نورش ادمو به سمت خودش میکشونه، توی حوض پر از ماهیاایه که وقتی سرمو میکنم توو اب با تعجب بهم نگاه میکنن و هزارتا سوال و خواهش دارن، تابستون من میدونه که عاشق سکوت زیر ابم، واسه همین صبر میکنه تا هر وقت دلم خواست بیام بالا و باز نفس بگیرم و باز برگردم به وسعت بی انتهای ارامشم به حجم یه حوض کوچیک وسط حیاط خونه ش.
تابستون واسه هرکسی یه جوریه، مثلا تابستون مادرم، یه پیرمرده که توی جنوب ماهی صید میکنه و توی خرماپزون، از نخلای راست قامت رطب میچینه و بعدازظهرای شرجی، لب شط میشینه و از بوی شمشادا سرمست میشه و همه ی خستگیش از تنهاش میره بیرون.
تابستون ِ برادرم، یه رفیقه که دستشو دور گردنش انداخته و با هم الاسکا میخورن و به خاکی بودن خودشون و به پاره بودن سر زانوشون میخندن و هیچکسی هم نمیتونه این رفاقتو و این شادی رو ازشون بگیره.
تابستونِ خواهرم یه ماهیه که دلش می خواد از حوض حیاط خونه مون بپره بیرون، دلش میخواد یه روز که سرمو کردم توو اب، یقه مو بگیره و بگه بسه دیگه، نوبت منه که اکسیژنو نفس بکشم بعد جامون عوض بشه و دوتامون خوشحال شیم، خوشحالی ای عمیق به حجم یه حوض کوچیکه وسط حیاط.
...
نظرات