عکس خورش باميه با چاشنی تمبرهندی
رامتین
۱۳۶
۱.۵k

خورش باميه با چاشنی تمبرهندی

۲۲ شهریور ۹۷
سلام دوستان گلم🌸من خورش بامیه را با لپه درست میکنم ولی هیچکدوم از دستورای پاپیون لپه نداشت با چاشنی تمبر هندی هم خیلی جالب بود خوشمان امد.(این نوشته ها فقط خاطره است نه انرژی مثبته نه نکته اگر حالشو ندارید نخوانید)
نمیدونم چرا ولی الان که داره تابستان تمام میشه دوباره دلم هوای خاطرات بچگیمو کرد .بچه گه بودم سه ماه تابستان را میرفتم پیش مامان بزرگ وبابا بزرگم کرمانشاه یکی دوهفته به مهر هم برمیگشتیم برای دوخت روپوش و....از روپوش نگم براتون که یه پارچه هایی بود که زمان جنگ تعاونیهای محل میدادن اونم با دفترچه ارزاق عین برزنت خشک و رق
وقتی مینداختیمش تو تشت زیر اب نمیرفت یعنی اب به راحتی جذبش نمیشد😀😀البته ماشین لباسشوییم داشتیم ولی پودر ماشینی هم یافت نمیشد بگذریم از خوبیا بگم دلتون بازشه.خونه پدر بزرگ مادریم خیلی بزرگ بود دراصل یه باغ بسیاربزرگ وکوشک(ساختمان بزرگ وسط باغ)بود که مال پدر پدربزرگم بود وتقسیم به چهار قسمتش کرده بود (یه مربع که چهار قسمت بشه)ویه بن بست خصوصی هم وسطش انداخته بودن که در داشت ویکیشو خودش نشسته بوده وسه تا بقیه را هم پسراش ساخته بودن(امان ازتبعیض که به دخترا چیزی نداده بود ) تقریبا نقشه هر چهار خونه مثل هم بود با اندکی تغییرات. منزل پدر بزرگم سه طبقه داشت طبقه سوم که یه مهمانخانه مربع بسیار بزرگ داشت که مبل وصندلیهای چوبی روسی داشت وبا یه درچوبی که شیشه های مشجر داشت به نهارخوری مستطیل بزرگی راه داشت.یه هال ویه تراس تقریبا بزرگم داشت که تابستانها ما اونجا پشه بند میبستیم ومیخوابیدیم.کرمانشاه عقرب🦂 داشت وبخاطر اون تو پشه بند میخوابیدیم البته اصفهانم رتیل داشت.(اصفهان میرفتیم رو پشت بام اونم بدون نرده وجان پناه و...واقعا به مامانم گفتم با چه شجاعتی مارو که بچه بودیم میبردین اونجا بخوابیم نمی گفتین یه بار تو خواب راه میفتیم پرت میشیم پایین که البته خیلیام پرت میشدن)ولی کرمانشاه شیروانی داشت ونمیشد رفت رو پشت بام .وای نگم براتون صدای جیرجیرکهای سرشب وخنکای بالکن .طبقه وسط اطاق اطاق خوابها بود.زیر زمین هم حوضخانه وگلخانه ویه اشپزخانه بسیار بزرگ داشت با کاشیای سفید وتمیز که یک درمیان کاشیا گل داشتن اونم انواع گلها از گل کاسه شکن(شقایق)تا رز وبنفشه و...ویه قسمت مخوفم تو این زیر زمین بود به اسم زیر خان تاریک(به زیر زمین میگفتن زیر خان)که خدا بگم چکار کنه اون معمار سازنده را که یه همچین چیزی ساخته بود یه اطاق باطول بیست متر وعرض چهار متر ولی ارتفاع سقفش فقط یکمتر وچهل سانت بود ودولا دولاباید میرفتیم توش عین دخمه وچراغم فقط دم درش داشت تو عمقش تاریک تاریک بود ومایه کابوس دیدن ما وبا چراغ قوه باید میرفتیم توش وسط تابستان این دخمه یخ یخ بود وآدم لرز میکرد (البته هم از ترس هم از سرما).تو این دخمه پر بود از کوزه وجعبه های فلزی بزرگ با درهای محکم جای حبوبات وقند وشکروصندوق های محکم چوبی ساخت انگلیس که چای توش نگهداری میکردن.ویه تخت بزرگ چوبی که روش کلی کیسه برنج شمال بود.باور کنید اندازه مصرف یه رستوران.پدر بزرگ من قحطی زمان جنگ جهانی را به چشم دیده بود واغلب کسایی که همسنش بودن این اخلاق را داشتن کلی خوراکی انبار میکردن.(مثل این روزای مردم🤔)...
...
نظرات