عکس کیک
رامتین
۱۴۸
۲k

کیک

۲۲ اسفند ۹۷

فرداش شال وکلاه کردمو رفتم با عایشه صحبت کردم.عایشه از من بزرگتر بود حدودای سی وپنج سالش بود.خیلی باهم حرف زدیم،شوکه شده بود که چطور تمام اموالی که حق پسرش بوده را مرجان بالا کشیده.کلی از زندگیش گفت واوایلی که با مهندس تازه ازدواج کرده بود واز هیچ شروع کرده بودن تا الانش. میگفت دلم نمیخواد جلو بابام دستمو دراز کنم،با حقوق منشی گری هم به سختی دارم میگذرونم،امیر پسرشم باهاش بد شده بود ومیگفت شما دوتا زندگیمو نابود کردین وآبرومو جلو دوستام بردین(اون زمانا خیلی رسم نبود کسی جدا بشه اونم بعد بیست سال)خلاصه عایشه هم کلافه بودولی ازاون طرفم سخت دلگیر بوداز حرکت عجولانه مهندس وطلاق دادنش.من گفتم مهندس پشیمونه ومیخواد جبران کنه ،گفت درموردش فکر میکنم درضمن پدرشم مدام براش خواستگار میفرستاد ومیگفت نمیزارم تو تهران مجرد بمونی ،پدرش ادم قلدر وکله گنده ای بود وبه راحتی نمیشد از زیر بار حرفش در رفت ،گفته بود فقط چون پسر بزرگ داری ورفته سربازی میزارم تهران بمونی ولی باید با یه همشهری خودمون ازدواج کنی ویکی از پسر برادراشو که به تازگی همسرش فوت شده بود بهش پیشنهاد داده بود،مرده وضعش خوب بود ولی عایشه ازش خوشش نمیومد ومیگفت بیسواده وبی فرهنگه و....خلاصه اونروز عایشه گفت تا فکرامو بکنم ولی از دست مهندس سخت دلگیرم وفکر نکنم بخوام برگردم .گفتم فکراتو بکن هفته دیگه جواب بده وبرگشتم.اواسط هفته بود از پادگان با علی تماس گرفتن که امیر پسر عایشه ومهندس حالش بده بیایید ورفت وبرگشت بسیار ناراحت وگفت امیر حالت افسردگی شدید پیدا کرده وبردنش آسایشگاه ومنم کلی حرف زدم با مافوقش وگفتن ممکنه براش کمسیون پزشکی بگیریم ببینیم چی میشه.وخبر داد به مهندس واونم گفت برم ببینمش که علی نذاشت گفت قسم خورده نه تو نه مادرشو تا ابد نبینه ونرو حالش بدتر میشه فقط اگر کسیو میشناسی براش برگه بگیر تا موقع کمسیون به نفعش رای بدن دیگه سربازی رو ادامه نده ومعاف بشه.مهندسم عصبانی که چه لزومی داشت اصلا بره سربازی ،چرا رفت و...(اون موقع که حواسش به مرجان بود اصلا یادش نبود پسری هم داره،دیپلم گرفت،رفت سربازی،کجاست،هست،نیست،خلاصه کور شده بود از عشق پوشالی مرجان)حالا دوباره رفته بود تو نقش پدر فداکار وبا چندتا اشنایی که تو دربار داشت حرف زد وبا نفوذی که داشت از یه ارتشبد نامه گرفت وخیلی راحت امیر معاف شد.واومد خونه ما وتحت درمان قرار گرفت.از اونطرفم عایشه یه روز زنگ زد برم پیشش وگفت حاضرم برگردم با مهندس ازدواج کنم فقط بخاطر امیر که حالش خوب بشه وبزاره ببینمش ادامه دارد...

البته عایشه کلی شرط گذاشته بود.انگار میخواست از مهندس انتقام بگیره،اول اینکه فقط باهم ازدواج کنن وهمخانه باشن ودیگه رابطه زناشویی نداشته باشن،دوم یه خونه دوبرابر بهتر از اونی که مرجان ربود باید براش بسازه وبه نامش کنه،یه مقدار هنگفت پول وطلا مهریش باشه وچندین وچند شرط دیگه که انگار میخواست حسابی پوست مهندسو بکنه.گفتم عایشه اگر مهندس قبول نکنه چی ؟گفت میکنه من میشناسمش .قبول نکردم، نکرد بره به جهنم.الانم فقط بخاطر امیر برمیگردم وگرنه مهندس برام مرده.درضمن از دست خواستگاری که بابام برام تراشیده خسته شدم،درسته ازچشمم افتاده ولی هرچی باشه مهندس هنوز سرتر از خیلیاس به قول معروف شتر نشستشم از خر ایستاده بلندتره.گفتم باشه اینا رو میگم اگر قبول کرد کی بریم محضر.گفت من اول باید محلل برم بعد.من ساده هم گفتم باشه پس زود برو وبیا ،مهندس منتظره.یکدفعه عایشه ترکید از خنده،منم هاج و واج گفتم چی شده.گفت یعنی چی برو وزود بیا مگه میخوام برم مسافرت گفتم پس کجا میری.گفت تو دیگه کی هستی من سه طلاقه شدم،دوبار همون اوایل سر اختلاف بابام وعمو بابام به زور طلاقمو گرفت ودوباره به اصرار مهندس عقد کردیم ایندفعه سوم بود،یعنی سه طلاقه شدم.باید دوباره با یه مرد دیگه ازدواج کنم ورابطه داشته باشیم وطلاق بگیرم وبعد عده با مهندس ازدواج کنم.منو میگی اصلا میخکوب شده بودم😱داشتم شاخ در میاوردم،چشمام مثل جغد گرد گرد شده بود حتی پلکم نمیتونستم بزنم.😳
گفتم چی داری میگی یعنی چه ؟خیلی ریلکس گفت مگه فیلم محلل را ندیدی،سال پنجاه اومد گفتم نه همه میگفتن خنده داره ولی نشد ما ببینیم اصلا نمیدونستمم جریانش چیه،عایشه گفت تو قوم وطایفه ما تقریبا زیاده،بابام یکی از زناشو سه طلاقه کرد دوتا عموهامم همینطور.ولی من اصلا نمیتونستم همچین چیزی رو درک کنم یعنی چه اخه،هنوزم بعد چهل سال نتونستم درک کنم.حتی بعد انقلاب از یه محضر دار علتو پرسیدم ،گفت یه نوع تنبیه عاطفی مرده که دیگه نتونه زنشو طلاق بده.گفتم مرده شور اون مردو تنبیهشو ببرن.اگر قراره تنبیه بشه چرا زنش بره با یه مرد دیگه ،بگیرن مرده رو چندصد ضربه شلاق بزنن از این غلطا نکنه وتو عصبانیت ،یا خوشی فوری طلاق نده.🤔خلاصه اون روز من تا شب از تعجب حتی پلکم نزدم،به هر کس میرسیدم جریانو میگفتم ودلم میخوااست یکی قانعم کنه ولی هیچ کس نمیتونست قانعم کنه.درضمن عایشه با خونسردی گفت محللو خود مهندس پیدا کنه.خداشاهده تک تک موهای سرم انگار برق گرفته باشم سیخ شده بود.من اینو یه نوع بی غیرتی از طرف مرد ویه جور خواری برا زن میدونستم.ادامه دارد...
...
نظرات