خانه ناامن، خیابان امن؟
مادر دست دختر دانشآموزش را محکم کشید: «بذار برسیم خونه.»
دختر گریه میکرد ملتمسانه مادر را نگاه میکرد. هی میگفت ببخشید. مقنعهاش روی شانهاش افتاده بود. صورت دخترک غرق اشک بود. حتی گفت غلط کردم. مادر بلندتر گفت: بذار برسیم خونه.
هممدرسهایهای دخترک که داشتند از مدرسه برمیگشتند خانه، نگاه میکردند و رد میشدند. کشاکش دختر و مادر ادامه داشت و دور شدند.
از ماجرایشان چیزی نفهمیدم. فقط چندثانیه بود و رد شدند.
خیلی جا خوردم و بهفکر فرو رفتم:
اگر تلاش اصلی پدرومادرها و فعالان دلسوز کودکان است که برای دخترک «خانه» امنتر از خیابان باشد، یعنی الان مادر دارد برایش خیابان را امنتر میکند؟! خیابان برای دخترک امنتر بشود، به همین سادگی؟ خداخدا کند خانه نرسند؟
این یعنی دخترک بیپناه از حالا حس کند خیابان امنتر از خانه است؟ فردا که این بذر رشد کند، خیابان میتواند برایش چقدر امن باشد؟ اگر خانه آغوش امن دخترک نباشد.
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
سلام کدبانوهای نمونه
عصرونه خوشمزه و نوستالژی برای بچه ها .
پاییز پشت دره و داره در میزنه .من عاشقشم. عاشق بوی مهر و رنگارنگی پاییز. دلم بازم مدرسه میخواد. باورم نمیشه فردا باید دختر خودم و ببرم برای کلاس اول. انگار همین دیروز بود که دست مامانم و گرفته بودم و با کوله پشتی صورتیم که روش عکس گربه بود بدو بدو رفتم کلاس اول. دلم خیلی تنگ شده .
ایام به کامتون مثل عسل
ارادتمند🌻
...