سلام دوستای گلم😊 واسه اولین بار هویج پلو درس کردم👩🏻🍳😅 چطورع...؟ با دستور پاپیون جون🎀 مزه اش عالی بود😋👌 فک نمیکردم اینقده خوشمزه باشه😳😉😍 امیدوارم مورد پسندم شمام باشه🙂🌹😇 شهادت سردار سرافراز شهید حاج قاسم سلیمانی رو به همه شما دوستای گلم تسلیت عرض میکنم🖤 حال دل هیچ کدوممون خوب نیس😔 😭
سردار سربلند کشورم شهادتت مبارک😔😭🖤
درگذشت سردار قاسم سلیمانی بزرگ مرد تاریخ چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به باور مینشیند
ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چارهای جز تسلیم و رضا نیست
این ماتم جانگداز را به خانواده محترم و رهبر عزیزمون صمیمانه تسلیت عرض نموده
و برای آنان صبر و اجر و برای آن عزیز سفر کرده علو درجات طلب میکنم
🖤🖤🖤🖤😔😭حکایت👌
ظهر یکی از روزهای رمضان بود. حسین بن منصور حلاج همیشه برای جزامیها غذا میبرد و آن روز هم داشت از خرابهای که بیماران جزامی آنجا زندگی میکردند میگذشت. جزامی ها داشتند ناهار میخوردند. ناهار که چه، تهماندهی غذاهای دیگران و چیزهایی که در آشغالها پیدا کرده بودند و چند تکه نان. یکی از جزامیها بلند میشه به حلاج میگوید: «بفرما ناهار!»
حلاج میپرسد: «مزاحم نیستم؟»
میگویند: «نه، بفرما.»
حسین حلاج پای سفره جزامیها مینشیند. یکی از جزامیها میپرسد: «تو چطور که از ما نمی ترسی. دوستان تو حتی چندششان میشود از کنار ما رد شوند، ولی تو الان...؟»
حلاج میگوید: «خب آنان الان روزه هستند برای همین این جا نمیآیند تا دلشان هوس غذا نکند.»
میپرسند: «پس تو که این همه عارفی و خداپرستی، چرا روزه نیستی؟»
میگوید: «نشد امروز روزه بگیرم…»
حلاج دست به غذاها میبرد و چند لقمه میخورد، درست از همون غذاهایی که جزامیها به آنها دست زده بودند. چند لقمه که میخورد، بلند میشود و تشکر میکند و میرود. موقع افطار حلاج لقمهای در دهان میگذارد و میگوید: «خدایا روزه من را قبول کن.»
یکی از دوستاش میگوید: «ولی ما تو را دیدیم که داشتی با جزامیها ناهار میخوردی!»
حسین حلاج در جوابش میگوید: «او خداست. روزهی من برای خداست. او میداند که من آن چند لقمه غذا را از روی گرسنگی و هوس نخوردم. دل بندهاش را میشکستم، روزهام باطل میشد یا با خوردن چند لقمه غذا؟👌
...