عکس سوهان عسلی
zahra_85
۳۱
۴۸۲

سوهان عسلی

۷ اردیبهشت ۹۹
#اجباربه#خوشبختی
#فصل_دوم#قسمت_چهارم
_من نمیدونم تو باید راس 5 خونه باشی
_کارخونه رو چیکار کنم برا یه مهمونی بی صاحاب بزارمش
_من نمیدونم همش کارخونه کارخونه کارخونه پس کی میخوای وقتتو برای منو انید بزاری
_یه مهمونی نیومدن که انقدر دعوا وسرو صدا نداره
بگو ایندفعه کار داشتم نیومدم دفعه دیگه میام
_نمیشه آبروم جلوشون میره نمیگن چرا شوهرش به خاطر کارخونه همراش نیومده
از جلوی اتاقشون خیلی بیخیال رد شدم که بابا منو دید سری از روی تاسف برای داد های مامان تکون دادو اومد درو بست صداشون کم شد
وارد اتاقم شدم لباسامو بایه تاپ شلوارک صورتی کله خرگوشی عوض کردمو خودمو انداختم رو تخت گوشیمو روشن کردمو یه آهنگ برا خودم زدم رو تخت دراز کشیدمو به سقف نگا میکردم به امروزو این جریانات فکر میکردم هر از گاهی هم پقی میزدم زیره خنده گاهی هم اعصابم از حرفای اون یارو کچله خورد میشد
کمی استراحت کردم دو ساعتی گذشته بود مامان آخرش کوتاه اومدو تنهایی رفت مهمونیه دوستش بابا هم رفت کارخونه
خوب خوب تا اخره شب تنها بودم یه برنامه برا خودمو درسا چیدمو بهش زنگ زدم
بوقققق...... بوقققق... بوقققق.... ایش جواب بده دیگه
_سلام سلام به خل مغز خودم
+سلام وصد سلام به دُریه خودم
_خوبی زشتوک
+خوبم میگم دری میای بریم دور دور
_باز مهمونیو تنهایی....
+آره آره حالا میای
_بابا تو بگو بیا بریم بمیریم من پایم
+ دیوونه..... باش پس 7اماده باش میام دنبالت
_باش فعلا انیدکم
+فعلا دری جونکم
به سمته پایین رفتم
+لیلا جونم
_جانم خانم جان
+یه چی بده من بخورم مردم از گشنگی
_وای خدا مرگم بده الان براتون میارم
+مرسی
5دقیقه بعدلیلا با یه تیکه کیک وابمیوه اومد یه دل سیر خوردم وبعد پا شدم یه دوش گرفتم موهامو خشک کردم لباسامو عوض کردم آرایش کردمو به سمته خونه درسا رفتن طبق معمول درسا جان درحال خوشگل کردن بودو دیر اومد پایین
_سلام
+کوفتو سلام زهرو سلام این چه وضعشه منو دوساعته اینجا کاشتی که چی
_تلافی امروز بود
تمامه راه درحال کل کل وفوش دادن به هم بودیم
+دری
_ها
+بریم بام
_بزن بریم
به سمته بام مسیرمون رو تغییر دادیم هوا بسی خوب بود به سمته یه رستورانه سنتی رفتیم و رویه یه تخت نشستیم
+هااااااااا عجب هوایییه دری
_آره محشره
گارسون به سمتمون اومدو سفارش گرفت شاممونو خوردیم وداشتیم حرف میزدیم وچایی می‌خوردیم که
_یا ابلفض انیدددددد
+هااااااا
_ببین اونجارو
نگاهم به جایی دادم که درسا با دستش نشون میداد وقتی اونجارو دیدم باچشمایی گرد به سمته درسا چرخیدم
وهمزمان با هم گفتیم
=یارو کچله
دوباره برگشتم و روش دقیق شدم دماغشو چسب زخم زده بودو خیلی داغون بود با چندتا پسره دیگه سره یه میز نشسته بودن
_انید بجمب جمع کن جیم شیم این مارو اینجا ببینه میزنه نفلمون میکنه
حالته تهاجمی به خودم گرفتمو گفتم
+غلط کرده
...
نظرات