عکس قصه من و خدا

قصه من و خدا

۲۷ اردیبهشت ۹۹
قصه ی واژه هایی که بوی ابوحمزه گرفتند🍃ترجمه ایی عاشقانه💚 ازدعای ابوحمزه💚 نوشته محسن عباسی ولدی...بخش های فوق العاده ازکتاب👇👇👇(فقط چنددقیقه وقتتونو میگیره اماارزشش رو داره)
خدایا!
مراچه شده؟
چه بلایی بر سرم آمده؟
بگذار شرحی ازاحوالم بگویم
شایدازتوجوابی بگیرم.
بارهاباخود به نجوانشستم وبرخویش نهیب زدم
که چرادرگفتاربادیگران این قدرنشاط داری
امادرگفت وگوی باحضرت رب العالمین
این اندازه بی حالی وکسل؟
عزم کردم که پس ازاین،پیش ازآمدن به محضرتو
خودرامهیای حضورکنم
تاادب سخن گفتن باتومراعات شودوقلبم ازنزدتوبه جای دیگر سرک نکشد
اماگویادیگر ازمن رمیده ایی
که هرگاه درمحراب نمازقرار گرفتم
کسالت وبی حالی رامامورآمدن به سویم کردی......
امامرا چه شده که هرگاه تصمیم میگیرم
ویران کده درونم راباآب وگِل اشک وعبادت آبادکنم....
میان من وتوفیق خدمت مولا
فرسنگ ها فاصله می افتد؟
آقای من!
نگوکه مرااز درگاه لطفت رانده ایی😢
.
.
هنوز هم ازخرابی اوضاعم نگفته ام.
کارمن خراب ترازاین حرف ها است.
بااین همه بدی های روی هم انباشته
تومرامهلت دادی تابازگردم
امامن به خود نیامدم.
گناهم را پوشاندی
امابه جای این که شرم کنم،دریده شدم.
گناه هم حدی دارد😣
امامن درگناه حدی برای خودنشناختم.
تومرا ازچشم خودت انداختی
امابازهم نفس کشیدم وزنده ماندم واعتنایی نکردم.💔

خدای من!
تو به حلم خویش مهلتم دادی
وباپرده ستاریت خویش گناهانم را پوشاندی
به قدری این کاررا ادامه دادی
که گویا ازمن غافل شده ای
ویادت رفته که من گنه کارم😭
گناه درهمین دنیاهم چوب دارد ومن میدانم
اماتوبه قدری ازچوب زدن من چشم پوشیدی
که گویابه جای این که من ازتوشرم داشته باشم
توازمن خجالت می کشی.
اگراز این همه مهربانی بمیرم،جادارد😭...


دوستان عزیزم امشب که آخرین شب قدره برای ظهور قطب عالم دعاکنید💚🍃
التماس دعا

#توپک_خرمایی
#ترجمه_عاشقانه_دعای_ابوحمزه
#قصه_من_و_خدا
...
نظرات