عکس حلوا مجلسی  تک نفره

حلوا مجلسی تک نفره

۱۳ تیر ۹۹
هم احساس قسمت _۲۱
یه جای خلوت پیدا کردمو ایستادم زار زدم به حال دل شکستم احساس میکردم بازی خوردم یه بازی بد ، حس دوست داشتنو نفرت باهم قاطی شده بود ومن تو حس نفرت هنوزم گوشه ی ذهنم دوسش داشتم دست خودم نبود اشکای لعنتی منو داشت نابودم میکرد چشام میسوخت ضربان قلبم شدت گرفته بود یه لحظه به خودم اومدم دیدم ساعت از شیشم گذشته.دلم شکسته بود به خودم میگفتم حتما تو این دو روز با اون دختره بوده که جواب تلفنمو نمیداده امروز با دیدنش اعتمادم نسبت به بهش ازبین رفته بود.
هنوز تو خیابون بودمو گیجو درمونده ،
راهی اومده بودم که برگشتنشو بلد نبودم دور زدم و راه قبلی رو برگشتم تا به خیابون اصلی راه پیدا کردم
غمگین از خیانتی که پیمان بهم کرده بود، یه آهنگی گذاشتم و به سمت خونه راه افتادم هوا سرد شده بود شیشه ی ماشین که پایین بودرو بالا دادم غرق آهنگ شدم احساسم با کلمات خواننده یکی بود :
قدم بزن تو بارون تو تنهایی
یه بغض سینه سوزو بی صدایی
بزار که بغضتم همرنگ بارون شه عه
گریه کن تا قلبت کمی آروم شه
دلت بدون اون گرفته گریه کن
تو دلتنگیات نیست کنارت گریه کن
گریه کن واسه عشقی که باختی
تو زندونی که واسه خودت ساختی
دلت بدون اون گرفته گریه کن
تو دلتنگیات نیست کنارت گریه کن
گریه کن واسه عشقی که باختی
تو زندونی که واسه خودت ساختی
هوای تازه تر میخوای که باشه
این حسه بی کسی ازت جداشه
سبک‌بشیو آروم بگیره دلت
این اشکا همین حسو میده بهت
دلت بدون اون گرفته گریه کن
تو دلتنگیات نیست کنارت گریه کن
گریه کن واسه عشقی که باختی
توزندونی که واسه خودت ساختی

آهنگ ؛ یوسف زمانی
آهنگ که تموم شد صداشو کم کردم؛ جلو چراغ قرمز ایستادم ، چشامو بستمو تکیه دادم به صندلی ماشینو با صدای بلندی گریه کردم یه وقتایی ؛ یه جاهایی یه حرفایی چنان آتیشت میزنه که یه عالمه بغض تو وجودت جمع میشه و راه گلوتو میبنده گاهی بغضه میشکنه اما بار سنگینه ی غمو کم نمیکنه اونجاست که باید گفت دردت بی درمونه ،آه از نهادم بلند شد .
نمیدونم چقدر گذشت قطره های بارون شیشه ی ماشینو خیس کرده بود ومن تازه متوجه باریدن بارون شدم بااینکه سرد بود دلم خواست دستمو از پنجره بدم بیرونو بارونو احساس کنم از سمت دیگه ی ماشین دختر بچه ای زد به ماشین .
کوتاه نگاش کردم و شیشه ی سمتشو کشیدم پایین دختر بیچاره خیس شده بود اما محکم ایستاده بود وازم خواست تا چنتا فالو آدامس بخرم به چشاش که نگاه کردم دلم سوخت ، دو سه تا آدامسو یه فال برداشتم ، دست کردم تو کیفم تا پول بدم بهش که چشمم به گوشیم خورد،
چندین بار پیمان زنگ زده بود گوشی رو خاموش کردم انداختم تو کیفم یه مقدار پول برداشتم دادم به دخترک و ازش اسمشو پرسیدم گفت اسمم شهینه و نه سالمه همیشه فالو آدامس میفروشم .
ازش خواستم سوارشه تو بارون اونم یه دختر تنها تا یه جایی گفتم میرسونمت ؛ با اصرار من سوار شد صورتش لکه لکه سیاه بود
دستاشم زمختو پوستش تیره بود معلوم بود همیشه کارکرده بود و دختر زحمت کشی بود ،آدرسشو پرسیدمو بردمش جلو خونش پیادش کردم .
تو محله ی قدیمی زندگی میکرد خونشونم یه خونه ی داغون بود وقتی پیاده شد خواست بقیه ی پولو پس بده که قبول نکردم و گفتم واسه خودت چشاش برق زدو خوشحال شد بهش گفتم حتما یه روز دیگه میام دیدنش دختر بیچاره نه سواد داشت نه وضع خوبی میگفت هروز میاد سر چهار راه فالو آدامس میفروشه گفتش اگه اومدی نبودم بیا سر همون چهار راه که سوارم کردی گفتم باشه باهاش خدافظی کردمو اومدم خونه .
سرم سنگین شده بود و چشام پف کرده بود ، سیاوش تا منو دید گفت کجا بودی سحر حالت خوبه ؟؟
چرا چشات قرمزه کسی چیزی گفته بهت؟
بگو برم حالشو بگیرم ببینمت چرا حرف نمیزنی؟؟ ....
حوصله ی جواب پس دادن نداشتم ؛ سریع از پله ها رفتم بالا و دراتاقمو قفل کردمو با همون سرو وضع خودموانداختم رو تخت ولو شدم دوباره با فکر پیمان گریم گرفت چشام باز نمیشد و خسته ازاتفاق امروز خوابم برد .
یه یک ساعتی خوابیدم که سیاوش اومد پشت درو در زد ؛
__سحر چرا درو قفل کردی باز کن بیا بیرون ،
پیمان اومده با تو کار داره !!!،، دوباره یه تقه زد به درو گفت دعواتون شده ؟؟؟
خوابی ؟؟ چرا جواب نمیدی میگه گوشیتو جواب بده کارت داره !! شنیدی .؟؟
بعدم رفت .
چشامو بستم و بدون توجه به حرفای سیاوش خوابیدم صبحشم رفتم دانشگاه تو محوطه ی دانشگاه با نگین حرف میزدم که پیمان از دور اومد سمتم دلم نمیخواست ببینمش ساعت نه شده بودو همه ی بچها رفته بودن تو کلاس فقط منو نگینو خواهرش مونده بودیم به نگین گفتم بریم استادم اومد قبل از اینکه پیمان نزدیک بشه سریع رفتیم داخل کلاس .
بعداز تموم شدن درس از دانشگاه اومدم بیرون یه نگاه به دور و برم انداختم تا مطمئن بشم پیمان هست یانه ؟ بعدم راهمو به سمت ماشین گرفتمو سوار شدم همینکه کوله مو انداختم پشت ماشین یکی سوار شد یه هیییی بلندی کشیدم که گفت نترس منم ........

ادامه دارد .


🌼🌼🌼
...
نظرات