خاطره دلمه پزون 😳
یادمه اولین دلمه عمرمو خونه مادر همسرم‌خوردم تو دوران عقد بودم ‌که یک روز ناهار چشمم به چشمش افتاد،برایه دفعه اول قیافش یه جوری بود حتی از مزشم خوشم ‌نیومد وقتی سر سفره نشستم چند دقیقه اولو فقط به بشقابایه اطرافم نگاه میکردم که با قاشقو چنگال به جونش می افتادن، منم گفتم میخورم بببنم چیه این سبزک ورقلمبه خواستم مثل جمع بخورم نصف کردم گذاشتم دهنم ولییییی یه حس بد نذاشت لذت طعم جدیدو بچشم اصلا آدم بد غذایی نیستم بلکه حسابی شکمو ام اونو ‌گذاشتم کنار یکی دیگه برداشتم اما ایندفعه برگارو با چنگال جدا کردم و محتوایه داخلشو خوردم، نمیشه گفت بد اما خوبه خوبم نبود اون روز گذشت و دوباره یه روز دیگه رفتم خونه مادر همسرم عصر بود که دیدم یه قابلمه کنارشه و کلی برگ انگور! متوجه شدم میخواد چیکار کنه رو مبل نشستمو چند دقیقه ای بهش نگاه میکردم که چطوری اینکارو انجام میده دیگه حس فضولی بود یا کمک نمیدونم اما بلند شدم دستامو شستم نشستم کنارش نگام کردو یه خنده ریز تحویلم داد منم یه لبخند کوچیک زدمو بدون حرف شروع کردم, کمی سخت بود ولی نا امید نشدم به دستایه مادرهمسرم نگاه میکردم که بدون اینکه حرفی بزنه مشغوله و به کار خودش ادامه میداد ،هی اینورو اونور کردم تا اولین دلمه رو با دنگو فنگ پیچیدم،نگم براتون اون حس ذوق مرگیمووو😁 اون روزی که خواست اینکارو انجام بده همش زیر دستو پاش بودم اونم اصلا حرفی نمیزد و میزاشت کنجکاوی کنم این شد که دومین دلمه رو اونجا خوردم و سر سفره اولین نفر شروع به خوردن کردم بدون اینکه چیزی رو سوا کنم😅
اوایل عروسیم بود که همسرم بهم گفت اگه برگ انگور بگیرم برام دلمه درست میکنی منم نگاش کردمو گفتم آره چرا که نه
وقتی برگارو برام اورد چون قبلاً دیده بودم موادش چیه همونجوری آماده کردم باورتون میشه برایه یه قابلمه متوسط یک روز کامل درگیر پیچیدن بودم🙈 تا که بالاخره درست شد نمیگم دفعه اول خوب بود ولی به امتحانش می ارزید بعدها با کلی تغییر از دفعه اول درست میکردم دیگه شده یه غذایه لذیذ خوشمزه دوست داشتنی😋
🍴من قبل چیدن دلمه ها کف قابلمه برگ میزارم و خیلی چسبیده دلمه پیچارو مرتب کنار هم میچینم و در آخر دوباره روش برگ میزارم یه بشقاب نشکنم میزارم روش و در انتها سس درست میکنم( مخلوط رب،روغن،ادویه و آب جوش،شکر) میریزم تو قابلمه با کمی آلوچه ترش و گوجه گیلاسی شعله رو کم‌ میکنم تا کم‌کم جا بی افته