عکس کاپ کیک خونگی

کاپ کیک خونگی

۲۳ تیر ۹۹
داستان کوتاه؛ 👌
پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد .
مادر که در حال آشپزی بود دستهایش را با حوله تمیزکرد و نوشته را با صدای بلند خواند .
اونوشته بود ؛
صورتحساب !!!
کوتاه کردن چمن باغچه ۵،۰۰۰
مراقبت از برادر کوچیکم ۲،۰۰۰
نمره ی ریاضی خوبی که گرفتم ۳،۰۰۰
بیرون بردن زباله. ۱،۰۰۰

جمع بدهی شما به من _ ۱۲،۰۰۰
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد
چند لحظه خاطراتشو مرور کرد
وسپس قلم را براداشت پشت برگه صورتحساب این را نوشت ؛
بابت ۹ماه بارداری که تو شکمم رشد کردی ؛هیچ
بابت تمام شبهایی که به پات نشستم و برات دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که این چند ساله کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا _ نظافت تو _ اسباب بازیهایت هیچ
اگر شما همه ی اینهارو جمع بزنی خواهی دید که:
هزینه عشق من به تو هیچ است
وقتی پسر آنچه که مادرش نوشته بود خواند اشک در چشمانش جمع شد .
ودرحالی که به چشمان مادرش نگاه میکرد گفت مامان ..... دوستت دارم .
انگاه قلم را برداشت و پایین صورتحساب نوشت قبلا پرداخت شده .!!
نتیجه گیری منطقی ؛
جایی که احساسات پا میذاره منطق کور میشه .

مادر متوجه نشد که پسر داره سرش کلاه میذاره .

جمع بدهی میشه ۱۱،۰۰۰ تومان نه ۱۲،۰۰۰ !!!😂

کیا گول خوردن اعتراف کنین ببینم ؟؟😂☺
...
نظرات