عکس شیرینی پایه بدونِ کره
fatemeh goli
۲۵۶
۱.۴k

شیرینی پایه بدونِ کره

۱ مرداد ۹۹

#عشق_مجازی📱❤
#پارت53

_درد داری؟
+یکم

دستشونوازش وار روی شکمم کشید برم پایین برات آبمیوه بیارم
_نیازی نیست
همینجورکه بلندمیشد ولباسشو میپوشید+میرم میارم یعنی چی نیازی نیست
_باشه عشقم

بادستم بوس براش فرستادم
+خب چه کاریه بگو بیام ازنزدیک منو ببوس که منم کیفشو بکنم

اخمی مصنوعی کردم که دوتادستشو بردبالا+تسلیمم خانومم

ازاتاق رفت بیرون وده دقیقه بعداومد بایک سینی گردوبسته ابمیوه بادوم مویز و...

_چخبره ایناروکی بخوره
+خب تو
_هــــــــــن؟ من؟ اینهمه؟!
+به خدا اگه نخوری قیف میارم میریزم توحلقت

بدون حرف شروع به خوردن کردم
_میگم نفس
+جونم
_آرادگفت فردابریم ساحل من هنوزموافقت نکردم چیکارکنیم عزیزم؟
+خب میریم
_حالت که خوب نیست
+ایشاالله تافردابهترمیشم


_سیااااااپاشوعزیزم صبحه

سیاوش چرخی روی تخت زد+یکم دیگه بخوابم
_عه پاشوصبحانه بخوریم بریم دریا

#عشق _مجازی📱❤
#پارت54

دستشودورم حلقه کردومحکم منوبه آغوشش کشیدته دلم تیرکشیدآخی گفتم سیاوش نگران دستاشوبازکردوروتخت نشست
+چیزی شدعزیزم؟ هنوزدرد داری؟
_یخورده هنوزته دلم تیرمیکشه

دستشونوازش وار روی شکمم کشیدوپیشونیموبوسید
+بریم عزیزم
_بریم

سیاوش پاشدآبی به دستوصورتش زدتیشرت جذب قرمزشوباشلوارک چهارخونه ای قرمز پوشید موهای خوش فرمشو شونه ای کشیدوچرخیدسمتم+چطورم؟
_خیلی جیغی
+هااان؟یعنی چه؟
_هیچی یعنی خیلی توچشمی چشمت نزنن آقامون

سیاوش که انگارخیلی ازحرفم خوشش اومده بود قیافه ای گرفت ویکی ازابروهاشو بالاانداخت دست راستشو آوردبالا با انگشت شصت واشاره دستش چونشو گرفت

ازروی تخت بلند شدم_خیلاخب خوشکلی
سری تکون داد+بله بله

ازکاراش خنده ام گرفته بود
اومدکنارم ایستاد ودستشو ازپشت کمرم به جلوآورد
حرکت کردیم به سمت پذیرایی
آرادوستاره داشتن حرف میزدنو میخندیدن انگاردیگه آرادمنو فراموش کرده وبه زندگیش داره میرسه
لبخندپهنی زدم وبلندگفتم
_سلام اهالی اهل محل

#عشق_مجازی📱❤
#پارت55

هردوشون برگشتن طرفم ستاره لبخندی زد
ازش انتظارنداشتم ولی گفت+سلام نفس جون خوبی؟
باچشمای گردگفتم_خوبم ولی توانگاربهتری
+منکه توپم
_اوه مای گاااااد

سیاوش_سلام صبحتون بخیر مرغای عشق
آراد+سلام داداش کبکت خروس میخونها
سیاوش_بله دیگه همسرم کنارمه
آرادنگاهی به من کرد_به این جوجه میگی همسر
سیاوش نگاهی به ستاره کردوگفت+توبه این اردک میگی همسر

همگی ترکیدیم ازخنده انگارامروزخیلی روزخوبیه

بعدازخوردن صبحانه به سمت دریا حرکت کردیم زیادشلوغ نبود
آرادوستاره سریع رفتن تودریا
آرادازدورصدازد_بیاین دیگه
سیاوش+الان میایم داداش

نگاهی به من کرد_بریم عزیزم؟
+من شنابلدنیستم که
_خودم میگیرمت آب نبرتت
لبخنددندون نمایی زدم وهمراه سیاوش رفتیم توآب پیش آرادوستاره
دوتاییشون نفس گرفته بودن رفته بودن زیرآب که منم نفس گرفتم رفتم زیرآب آرادبادیدنم زیرآب سرشو آوردبالا منم خودمو کشیدم بالا
که گفت_واااای یه چیز زشت زیرآب دیدم
ستاره+چیییی؟

#عشق_مجازی📱❤
#پارت56

آراد_نفسودیدم
باحرص گفتم+خودت زشتی
سیاوش_زن خودت زشته والا
ستاره+عه آرااااادایناچی میگن
آراد_به خودشون میگن

ادای آرادودرآوردم که همه خندیدن

آرا_بریم یکم جلوتر
سیاوش+بریم
ترسیده بازوی سیاوش رو توچنگم گرفتم_سیاولم نکنیااااا؟
+نه خانومم حواسم هست

یکم رفتیم جلو که آب تاگردنمون بود هرموجیم میخوردبهمون بالاوپایین میرفتیم
ده دقیقه ای گذشته بود که ته دلم تیرعجیبی کشیدوهمین باعث شد دست سیاوش رو ول کنم ودوردلم حلقه کنم
سیاوش که انگارمتوجه شده بود نگاهی بهم کرد همون لحضه بازدلم تیرکشید خودمومثل جنین کردم
که بااین کارم رفتم ته دریا
دیگه چیزی نمیدیدم ازشوری آب دریا قشنگ نمیتونستم چیزیوببینم
نفسم بنداومده بود دستامو بازکردم که برم روآب ولی بادلم تیرکشید که همچین اجازه ای ندادبهم
کم کم نفسم بنداومد یکی یکی حباب ازدهنم داشت بیرون میمود که دستی بازوموگرفت
نفهمیدم کیه منو کشید روآب بلندبلندنفس میکشیدم وآبهای تودهنمو بیرون میکردم به صورت نگران سیاوش برخوردم چه زودرسید ونجاتم داد
...