عکس پنکیک صبحانه

پنکیک صبحانه

۱۰ شهریور ۹۹
داستان را حتما بخوانید.......
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند . لباس پوشید و راهی مسجد شد .
در راه مسجد ، مرد به زمین خورد و لباسش کثیف شد .او بلند شد خودش را پاک کرد و به خانه برگشت .
مرد لباس هایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد ‌.
در راه مسجد و در همان نقطه مجددا زمین خورد !
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت .
یکبار دیگر لباس هایش را عوض کرد و راهی مسجد شد .
در راه مسجد با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید ؛ مرد پاسخ داد ؛ ( من دیدم شما در راه مسجد دوبار به زمین افتادید ) به خاطر همین چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم .
مرد اول به طور فراوان از او تشکر میکند و هر دو راهشان را به سمت مسجد ادامه می دهند .
همینکه به مسجد رسیدند ، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست میکند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند .
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند .
مرد اول دو بار دیگر درخواستش را تکرار میکند ، و مجددا همان جواب را می شنود .
مرد اول سوال میکند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود؟ و نماز بخواند ؟
مرد دوم پاسخ داد ( من شیطان هستم ) مرد اول با شنیدن این جواب تکان خورد .شیطان در ادامه توضیح می دهد ؛
من شمارا در راه مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم .
وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه ی گناهان شمارا بخشید ، من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم وحتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد ، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتید ،به خاطر آن خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید.
من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم آن وقت خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید .
بنابراین من خودم را از سالم رسیدن شما به مسجد مطمئن ساختم .

نتیجه داستان ؛
کار خیری را که قصد دارید انجام دهید را به تعویق ‌نیاندازید .زیرا نمیدانید چقدر اجر و پاداش داشته باشد .

#پنکیک #صبحانه #عسل #کره#سس شکلات #
...