✨
من به دين تو در آمدم مادر
که سزاوارترينی برای پرستش
و من رستگارترين به بندگی ات
آفريدگار من کَسی ست
که بغضم را نفس کشيد
اشکم را چشيد
و زخمم را بوسيد
به من فرصت بده
تشهد به لب
سجاده ی دل پهن
هر چه نماز ِ نياز ِقضا را
برآستان ِ مهرت سجده شوم
حج ِ واجب دارم ، مادرم
بگذار احرام ببندم بر دامانت
بگذار پرسه زنم بر گرد ِ وجودت به تعظيم و طواف
حجاز کجا به گرمیِ آغوش ِ توست ؟
که بی قراری ام را ذوب
و خستگی ام را خواب می کند
مادرم
دلم ... همان ذبيح ِ ملتمس ِ توست
که قربانی ِ نگاهت کردم
حالا بخند و آغوشت را وعده بده
می خواهم احرام باز کنم و
اين حج را تمـــــام
.
...