عکس ته چین من
zahra_85
۲۸
۴۹۲

ته چین من

۱۷ بهمن ۹۹
#اجباربه#خوشبختی
#فصل_دوم#پارت_هفدهم
_اخ من قربونه نگرانیت بشم همونجایی که هستی بمون فعلا اصلا تو کوچه خیابون افتابی نشی
گوشیو از رو بلندگو درش اوردمو دویدم سمته اتاقم اشکام پشت سره هم میریختن رو گونم
رفتم داخله اتاقمو درو بستم وپشته در لیز خوردم
صدایه انید انید گفتنه رها از اونور میومد گوشی رو کناره گوشم گذاشتمو هق زدم
+رها من بیشتر از یه هفته نمیتونم اینجا بمونم بعدش چه خاکیی تو سرم بریزم چیکار کنم
_دورت بگردم خواهری اروم باش همه چیز درست میشه تا هفته دیگه یه جایه امن برات پیدا میکنیم با درسا تو فقط گریه نکن
باشه خواهری
به زور جلویه خودمو گرفتمو گفتم
+باشه
_افرین اصلا نگران نباشیا درستش میکنم
+ممنونم خواهری
_قربونت برم من تو فقط گریه نکن
بعد از اروم شدنم با بچه ها خداحافظی کردم وقول دادم زود زود بهشون زنگ بزنم
زانوهامو تا شکمم جمع کردمو دستامو دورشون حلقه کردم
سرمو گذاشتم رو زانوهامو چشمامو بستم
وفکر کردم به این وضعیتم قطعا نمیتونستن جاییو پیداکنن چون هرجارو پیدا کنن ارشام میفهمه ارشام خیلی باهوشه خیلی مرموزه
با کشیده شدنم به سمته جلو به خودم اومدم یکی داشت درو هول میداد اروم از جام بلند شدم تا اون فرد بیاد داخل اراد بود تو این دوروز پی بردم به مهربونیش مثله یه برادر بود
نگاهه مهربونی بهم انداخت
_حالت خوبه
+نع
به سمته تخت رفتمو روش نشستم کنارم نشست
_برا چی
نگاش کردم
+نمیتونم برم خونه مادر بزرگه رها حالا چیکارکنم
اخمه بانمکی کردو گفت
_برا همین نشستی ابغوره گرفتی خو معلومه همینجا میمونی دیگه
+نمیشه
_چرا نشه
+نمیشه که تا ابد سربارتون باشم
_سربار نیستی خیلیم بودنت خوبه
انید میدونی چیه
نگاهمو دادم به چشماش صورتشو یه دور تو نظرم گذروندم برعکسه اراز اراد موهاش خرمایی بود چشماشم قهوه ای
+چیه
_وقتی باهات حرف میزنم فکر میکنم باخواهرم دارم حرف میزنم
تواین چند روز احساس کردم یه خواهر کوچولو دارم
+چطور به این نتیجه رسیدی
_شاید چون نگاهات خواهرانس خالصو زلال
+تو هم برام مثله یه داداشه مهربونی
_پس من داداشتم دیگه اره
+ارع
_خواهرا وقتی یه مشکلی دارن چیکار میکنن
+نمیدونم
_اه خنگ قشی معلومه دیگه
به خودش اشاره کردو گفت
_به داداشه قویشون تکیه میکنن
+خوب
_خوب تو الان تو یه مشکلی گیر کردی به من که داداشتم تکیه کن بقیش حله، باشه
لبخندی زدم
چشمام پره اشک شد
+باشه
_عه چرا باز ابغوره گرفتی
+اراد خیلی خوشحالم
_برا چی
+که داداشی مثله تو دارم
اراد خندیدو گفت
_خجالتم نده
نگاهی بهش انداختمو گفتم
+خوب حالا حالم خوبه پاشو برو بیرون میخوام برم برا خودم حموم
_پیف پیف حتما برو بو سگه مرده میدی
+واا،
خب راستیتش لباسم ندارم
نگام کردو بشکنی زد وبلند شد رفت بیرون
+اینم که دیوونس معلوم نی چرا پاشد رفت
داشتم به درو دیوار نگا میکردمو با خودم فکر میکردم حالا چیکار کنم که درباز شدو اراد اومد داخل
نایلونی جلوم گرفت
با لبخنده پهنی گفت
_بیا اینم لباس
ازش گرفتمو داخلو نگاکردم یه دست لباس راحتی بود
لبخنده یه وری زدم
+تو چرا لباس دخترونه داری
لبخنده خجولی زدو سرشو خاروند
_برا ارزو گرفته بودم که وقت نشد بهش بدم همونطوری موند
ابروهام پرید بالا
+ارزو
_اره دختر عموم
+اهان حالا برا چی باید برا دختر عموت لباس بخری
سرشو زیر انداختو گفت
_چون عقشمه
لبخنده پهنی زدم
+مبارکه هنوز داداش دارنشده زن داداشمم اومد
خندیدو گفت حالا پاشو برو خودتو بشو که بو گربه مرده میدی
+حالا بو سگه مرده میدم یا گربه مرده
_یه چیزی بینه اینا
+برو بیرون بچه پرو تا صورته زشتتو پنچولی نکردم
_گربه ای دیگه از گربه ام این کارا بعید نیست
پاشدم برم سمتش که دستاشو به علامت تسلیم بالا اوردو رفت سمته در
+به ارزو جونم بگو در اسرع وقت یه لباسه نو جا لباسش براش میخرم
سری تکون دادو رفت بیرون منم رفتم سمته حموم.....

...
نظرات