عکس کیک منو دوستم برا تولدش
zahra_85
۸۲
۶۰۶

کیک منو دوستم برا تولدش

۱۷ بهمن ۹۹
#اجباربه#خوشبختی
#فص_دوم#پارت_بیستو_دوم
هممون باهم زدیم زیره خنده
خندمو خوردمو خطاب به ارزو گفتم
+ارزو جون کاری داشتی
_اوه اره کلا فراموش کردم
مادر جون گفت بیاین شام
نگاهی به خودم انداختم از ارادو احسان که بهم نامحرم بودن خجالت نمیکشیدم اما از اراز خجالت میکشیدم
+من که اشتها ندارم میرم یکم استراحت کنم بعده شام بیاین پیشم
_نمیشه
+چرا نشه
_مادر جون گفته حتما بیای
+پوففففف باشه من برم لباسمو عوض کنم میام
_بازم نمیشه
+حتما باز مادر جون گفته
_دقیقا
+اییی مادر جونم امشب گیر داده ها
_مادر جونه دیگه
+هوممممم خوب بریم چرا وایستادین
بچه ها سری تکون دادنو به سمته میز شام رفتیم همه نشسته بودن
صندلیه بین درسا ورها رو کنار کشیدم وخواستم بشینم که مادر جون گفت
_برو پیشه شوهرت بشین
صاف وایستادم ابروهام بالا پریدن
+مادر جون من راح...
_من ناراحتم نمیتونم ببینم عروس دوماد نو از هم دور باشن
+مادر جون مگه این ازدواج واقعیه که کناره هم بشینیم تو یه بشقاب شام بخوریم قاشق دهنه هم کنیمو تو گوشه هم پچ پچ عاشقانه کنیم
_برو بشین انید
چنان پر تحکم گفت (مثله اراز😬) که لال شدم مادر بزرگو نوه کپی برابره اصله هم بودن
نگاهمو از مادر جون گرفتمو اروم به سمته صندلیه کنار اراز رفتمو نشستم
تو طوله شام حتی سرمو بلند نکردم
شام تو سکوت خورده شد
اول از همه بلند شدم خواستم برم طبقه بالا که رها صدام زد
_انید ماهم دیگه میریم
تو جام ایستادم برگشتم همه بلند شده بودن
+تازه میخواستم رفعه دلتنگی کنم
احسان خندیدو گفت
_اوه اوه تازه اون ابغوره رفع دلتنگی نبوده فکرشو بکن این ابغوره رفع دلتنگی چی باشه
بچه ها ریز خندیدن
به سمته رها رفتم تو اغوشم گرفتمش
+میرین؟؟ به همین زودی!!
_اره عزیزم خیلیم دیر شده از عصر اینجاییم
+دلم برات خیلی تنگ میشه
_منم عزیزم
+قول میدی بیای بهم سر بزنی
_اره انید جونم قول میدم
بوسه ای رویه گونش کاشتمو ازش جدا شدم ودرسارو تو اغوشم گرفتم بعدشم تا دره سالن همراهیشون کردم با چشمایه پر اشک باهاشون خداحافظی کردمو رفتم طبقه بالا
رفتم داخله اتاقم داخل شدنم تو اتاق مصادف شد با ریختن چند قطره اشک پاکشون کردمو یه سمته میز ارایش رفتم
جلوش نشستم دستمال مرطوبو برداشتم وخواستم ارایشمو پاک کنم که در زده شد وپشت بندش اراز اومد داخل
از تو اینه نگاهی بهش انداختم کتو شلواره عصر هنوز تنش بود خیلی جذاب شده بود نگاهمو ازش گرفتمو به خودم تو اینه نگاه کردم
+کاری داشتی
_اره اومدم باهات صحبت کنم
وقبله اینکه من بهش بگم بیاد داخل خودش کامل اومد تو اتاق ودرو بستو رو تخت نشست 😐(چه پرو)
از تو اینه نگاهم کرد
نگامو ازروش برداشتمو شروع کردم به پاک کردنه ارایشم
_وسایلتو جمع کن فردا میریم اپارتمان من
دست از کار برداشتم وبرگشتم طرفش
+یعنی قرار نیست اینجا باشم
پوزخندی زد
_معلومه که نه
+برا چی نه
_من قراره برم ماموریت وتوهم بامن میای خونه ای که اونجا هستم
+نمیشه نیام
نگاهی بهم انداخت که احساس خنگی بهم دست داد
_خنگی یا خودتو میزنی به خنگی
تو نقشه زنمو بازی میکنی پس باهام میای
+بیتربیت
نگاهشو بیخیال ازم گرفت
خودشو رو تخت انداخت ودستاشو گشت سرش قلاب کرد
طوری که پاهاش از تخت اویزون بود وفقط بالا تنش رو تخت بود
بیخیالش شدمو زود صورتمو پاک کردم
خدارو شکر موهامو فقط فر کرده بود واصلا گیره نداشت
بعده پاک کردنه صورتم از جام بلند شدم
دستامو به کمرم زدمو بالا سرش وایستادم
طلبکار گفتم
+حرفاتو زدی پاشو برو تو اتاقت
همونطور که چشماش بسته بود با لحنه شیطونی گفت
_خستم
+خوب برو تو اتاقت بخواب
_اتاقه منو تو که نداره مثلا زنمی
+عه عه پرو تا دودقیقه پیش نقشه زنتو بازی میکردم الان شدم زنت پاشو برو تو اتاقت
چشاشو باز کرد
_کم غر غر کن میر... نی به اعصاب ادم
بی تفاوت بهش که پاشده بود بره پشت به اینه ایستادمو کلمو 180 درجه چرخوندم تاپشتمو از تو اینه ببینم به زور دستمو گذاشتم رو زیپه لباس تا بکشمش پایین اما نمیتونسم با احساس حضور کسی کنارم سرمو بلند کردم که ارازو دیدم سری از رویه تاسف برام تکون دادو در حالی که زیپو میکشید پایین با دسته دیگش دهنمو بست
وقته باز کردنه زیپ برا دقته بیشتر دهنمو باز کرده بودم (خانما خوب درک میکنند که چه دقتی پیدا میکنی با همون باز کردنه دهان😂)
_ببند مگس نره توش
وبهم اجازه حرف زدن ندادو به سمته در رفت فقط لحظه اخر تونستم بگم
+ممنون
که سری تکون دادو رفت بیرون
بعده تعویض لباسم تو تخت خزیدم که سه نشده خوابم برد (بیهوش شدم😂)
صبح با احساس دستی که تکونم می داد از خواب بیدار شدم که چشمام به ارزو افتاد با لبخند نگام میکرد
_سلام خانمه خابالو
+سلام ساعته چنده
_8
یهو تو جام نشستم
+وایییی من هنوز اماده نشدم تا 9 میخوایم بریم خونه اراز
ارزو خندیدو گفت
_نگران نباش از ساعته 7 بلند شدم وسایلتو برات جمع کردم
واشاره ای به چمدونه کناره در کرد
لبخندی به روش زدم
+مرسی اجی جون
_خواهش میکنم
+خیلی مهربونی ارزو
ارزو خندیدو چیزی نگفت
حالا فهمیدم چرا اراد انقدر عاشقه ارزوهه
_حالا پاشو دستو صورتتو بشور لباساتو عوض کن بیا صبحانه بخور که اراز پایین دس به سینه منتظرته
+اوه اوه خدا به خیر کنه
ارزو دستشو توپهلوم فرو کرد
+ایییی چته دیوونه نه به کمک کردنت نه به این کتکات
_مراقبه حرف زدنت باشا داری جلو روم درباره داداشم غیبت میکنی چشم سفید
+ایییی تو رو سننه
_پاشو حرف اضافی نزن که همه رو میندازم به جونتا
به خودم اشاره کردم
+نوکه بیاد به بازار کهنه بشه دل ازار کی عروسه جدیدو ول میکنه تویه کهنه رو بچسبه اخه
ارزو دندون قرچه ای کرد
+واییی حسودی نکن جونه دل
ارزو خندیدو گفت
_به تو برو بابا جک نگو
با خنده وشوخی بلند شدمو دستو رومو شستم بعدشم لباسامو عوض کردمو با ارزو رفتم پایین اراز صبحانه خورده بود
منو بقیه هم صبحانمونو خوردیم
هممون جلویه در ایستاده بودیم احسانم رفته بود چمدونمو بیاره
با غرغر اومد بیرون
_اقا من که نوکرتون نیستم شدم چمدون کشتون هر. کی میادو میره من باید جوره چمدوناشو بکشم
هممون به این غرغر کردناش که مثل دخترا بود خندیدیم
به سمته مادر جون رفتم
گونمو بوسید بیشتر به خودم فشردمش
+دلم براتون خیلی تنگ میشه
_قرار نیست که برا همیشه بری عزیزکم زود به زود میای پیشمون
نگاهی بهش انداختم
+لحظه شماری میکنم برا دوباره دیدنتون
مادر جون خندید
_برو دختر انقدر دمه اخری مزه نریز
لبخندی زدمو بعداز تو اغوش گرفتنخ عطیه جون نوبت به ارزو رسید
محکم همو بغل کردیم
_زودی بیای پیشم دوباره باشع
+باشه
_مراقبه خودتو داداشم باش
+باش تو هم مراقبه خودتو داداشم باش
ارزو لبخندی زدو سری تکون داد
_از اموزشای رها استفاده نکنیا نمیخوام داداشمو تو دیونه خونه ملاقات کنم
خندیدمو گفتم
+اگه مجبور نشم باشه
پشت چشمی نازک کرد
به سمته اراد رفتم دستمو به سمتش گرفتم که دستمو تو دستش گرفتو منو به سمته خودش کشیدو تو اغوشش گرفتم
+مرسی داداشی که پشتم بودی
لبخندی زد
_وظیفه بود ابجی خانم
...... بعده اینکه مفصل باهمه خداحافظی کردم صندلیه کناره اراز نشستم ماشین به راه افتاد ومسیره سنگ فرشه حیاطو طی کرد اخرین تصویرم از این خانواده جدیدو صمیمیم اراد بود که ارزو که اشک میریختو بغل کرده بود مادر جون که استوار به مانگاه میکرد احسانم که دست تکون میداد(خعلی بیکاره احساسیم نمیشه ناکس😂)....
...