مادر یعنی مهر💓
🍃🍊🎈🍃🍊🎈🍃
بعد از اینکه به همهمون آبپرتقال میداد آبپرتقال اضافهای که مونده بود توی آبپرتقالگیری رو میخورد و در جواب اعتراض ما که میگفتیم خودت چرا نمیخوری؟! میگفت من خوردم، شما بخورین! همیشه برام سوال بود که چرا انار دون میکنه ولی خودش نمیخوره؟! چرا به اندازهای دون نمیکنه که خودشم بخوره؟! مگه میشه یه نفر تهدیگ دوست نداشته باشه؟! چرا به جای اینکه تو بشقاب بابا دوتا تیکه تهدیگ بذاره، یه دونهشو خودش برنمیداره و یه دونهشو نمیده به بابا؟! چرا همیشه سالادشو نگه میداره وقتی سالاد همهمون تموم شد اگر هیچکدوم سالاد بیشتر نخواستیم میخوره سالادشو؟! چرا هیچوقت بستنی نمیخواد؟! چرا واسه خودش لباس نمیخره؟! چرا غذایی که ما دوست داریمو درست میکنه نه غذایی که خودش دوست داره رو؟! خودش چه غذایی دوست داره اصلاً؟! همیشه برام سوال بود که چرا بعد از بیست و هشت سال نمیدونم مامانم چه غذایی دوست داره؟! همیشه پیش خودم فکر میکردم که این مسخرهبازیا چیه؟! ادای از خودگذشتهها رو درمیآره که چی شه؟!
و الان فهمیدم! الان که داشتم واسه محمد آبپرتقال میگرفتم فهمیدم! چون دست آدم خسته میشه! چاهارتا پرتقال آب گرفتم و حوصله نداشتم چاهارتای دیگه آب بگیرم واسه خودم!
آدم میتونه برای خودش حوصله نداشته باشه، برای خودش خسته باشه، برای خودش پول نداشته باشه، ولی برای آدمی که عاشقشه نه! برای بچههاش نه! نمیتونه!
آدم اونقدر مهربونه که تمام خستهگیشو نگه میداره برای خودش، و تمام حوصلهشو برای اونایی که عاشقشونه! بعد پیر میشه! زمان آدمو پیر نمیکنه، مهربونی پیر میکنه! آبپرتقال نخوردن پیر میکنه! خود آبپرتقال نخوردن شاید پیر نکنه، دلیلش ولی حتماً پیر میکند.
...