عکس مرغ شکم پر
مریمانه
۳۰۰
۱.۵k

مرغ شکم پر

۳۰ اردیبهشت ۰۰
سلام به روی ماه همگیتون
اردیبهشت تموم شد و امتحانات بچه ها هم به پایان رسید.
خدا رو شکر که این سال تحصیلی با تندرستی و سلامتی به پایان رسید. این مرغ شکم پر و خیلی غذاهای دیگه همینجوری توی گالریم موندن🤭 زیاد اهل پست گذاشتن نیستم چون تا حرفی برای گفتن نباشه پست گذاشتنم نمیاد. من بیشترین حساسیتم روی کپشن هست😅
اونه که باید به دلم بشینه.
از سال ۹۴ پاپیون رو نصب کردم و یه بار پیج اولم رو به خاطر اینکه از گوشیم پاک شده بود رهاش کردم😁اون زمان خیلی رابطه پاپیونی ها مثل الان نبود که همه از حال و روز هم باخبر باشن بحث و صحبتی اگه بود بیشتر حول محور آشپزی بود. فقط یه دونه عکس هم میشد بفرستیم و از استوری و اینام خبری نبود...چه انتخابهای سختی اون موقع ها بود که بین چند تا عکس کدوم رو بفرستیم. پاپیون برای من توی غربت یه دریچه بود به سرزمینم. تمام عکس ها برام عزیز بودند انگار هر عکسی برام به منزله ی نشستن سر سفره ی یه عزیز بود... میتونستم با عکس غذاها به شهرهای مختلف کشورم برم و کنار کلی دوست نازنین بشینم و از غذایی که فرستادند لذت ببرم...
کم کم پاپیون برام شکل یه جامعه ی کوچیک رو گرفت و این موقعی بود که متنهای کپشن ها شروع کرد به قوت گرفتن و حرفها متولد شدند...کامنتها و شوخی ها و همدلی ها شروع شد... یه وقتهایی دعواها و اختلاف نظرها هم بود...
یه دوره ای در کنار هم رودست خوردیم از کسی که داستان های شیرین میگفت و عکسهای دروغین میگذاشت و ما هم که عاشق داستان شنیدن بودیم نمیخواستیم باور کنیم که حقیقت ممکنه چیز دیگه ای باشه. شک و شبهه ای اگه میومد سعی میکردیم فراموشش کنیم و فقط هر روز بشینیم پای داستان پر فراز و نشیب و دروغین...
یک وقت به خودمون اومدیم و بیدار شدیم و از اینکه کسی به احساسمون صدمه زده بود سرخورده و شوکه شده بودیم. رسواش کردیم و همه لایکها رو پس گرفتیم اما به خودمون نگاه نکردیم ببینیم اشکال کار ما کجا بود که همچین رودستی خوردیم. من هیچ لایکی رو پس نگرفتم چون خودم رو بیشتر از اون آدم مقصر میدونستم.
من هم از کسانی بودم که هم کلامی شیرین با اون آدم رو از دونستن حقیقت بیشتر دوست داشتم. من دروغ شیرین رو انتخاب کردم و حقیقت رو سعی کرده بودم فراموش کنم و سوالی حتی نپرسم که بدونم حقیقت چیه. چون فقط دنبال یه لقمه ی آماده و خوشمزه بودم که بدون کند و کاو قورتش بدم و به به بگم‌.
منم مقصر بودم چون بین دو تا انتخاب سعی کرده بودم کار راحت تر یعنی پیروی و دنبال کردن اون آدم و تایید حرفاش رو در پیش بگیرم میدونستم دروغه اما میگفتم خب حالا اشکال نداره دیگه...اما دروغ ها به جایی رسید که انگار عقلم زیر سوال رفته و مستقیما داره به شعورم توهین میشه اما بازم دست برنمیداشتم و بهانه سر هم میکردم ...یک وقت که به خودم اومدم که دیدم یه عده از جامعه ی پاپیون ساکت ننشستند و اون آدم رو رسوا کردن. چه رودستی خوردم و چقدر حس نادانی بدی بهم دست داد چرا من نباید جز کسانی میبودم که دروغش رو توی رویش میزدم؟...برای من بدترین چیز اینه که مدیون عقل و احساس و وجود خودم بشم...متاسفانه خیلی وقتها خودم گذاشتم که کسی بهم لطمه بزنه...و باعث شده که یه بخشی از وجودم من رو به خاطر این اهمال ها نبخشیده باشه یا دیر بخشیده باشه...
دروغ های شیرین رو باور نکنیم...
چه توی جامعه کوچیک پاپیون چه توی جامعه ی خودمون.
خودمون رو مدیون خودمون نکنیم.
فکر کنیم و نذاریم یه عده مسیر فکری ما رو عوض کنند و دنبال چیزی بریم که تهش به این ختم بشه که بشینیم و طرف مقابل رو لعنت کنیم.
صاحب فکر خودمون باشیم...اینقدر خدا توی قرآن از ما خواسته اندیشه کنیم اما ما کورکورانه دنبال لقمه ی آماده ای هستیم که بقیه برامون تعیین کردند...بقیه اون رو آماده کردند.این لقمه آماده میتونه یه نفر آدم باشه یا انواع رسانه ها و متنهای کپی شده از هزاران کانال و فضای مجازی ...
کاش هر چیزی رو باور نکنیم کاش یه دور توی ذهنمون حلاجیش کنیم و بعد تکلیفمون رو معلوم کنیم که قراره چه کنیم و کدوم راه درسته...ما قرآن رو داریم که بزرگترین راهنمای ماست و کاش بتونیم ازش بهره های خوب ببریم و بهش فکر کنیم...

نمیدونم یهو چی شد به اینجا رسیدم😂😂 انقدر از مطلب اصلی که درباره عصویتم تو پاپیون بود دور شدم که دیگه نمیتونم ادامه ش رو به این حرفهای الان وصل کنم.
همه تون رو دوست دارم خوب های من...
مراقب خوبی هاتون باشید و نذارید لطمه ببینند...

پ.ن1: اسم پیج قبلیم raily بود که به انتخاب دخترم بود
پ.ن 2: لپ مطلب رو دریافت کنید نه اسم و نشانی از کسی🥰
...
نظرات