سهههههههههههههههلام
یه خاطره بگم از جشن الفبا...
آقا آخر سال مامانم اومده بود کارنامم و بگیره..
که معلمم تا مامانم و دید
معلم : به به خانوم حاجعلی چه دختری چه هنری ماشالله ماشالله..🥰
مامانم : مهسا هنر دختر من حتما اشتباه گرفتین مهسا هنری نداره🙄
+: خانوم اختیار دارین ماشالله دخترت خیلی هنرمند..
مامانم در حالی که منو از حیاط شکار کرد و کشون. کشون به داخل کلاس میکشید میگفت دختر من اینه ها خانوم اردویی اشتباه نمیکنین..🥴
+ : نه خانوم حاجعلی خیلی هنرمند..
مامانم دید نه انگار معلم یه چیزیش میشه کم کم به صورت نا امیدانه از کلاس خارج میشد..
که ناگهان مث برق زده ها برگشت و گفت نکنه رقصشو میگین 😐😳
+ : بله بله خانوم حاجعلی ماشالله ماشالله باهاش تمرین میکنین خیلی خوب میرقصه 😍
_ : نه والا ما حتی نوارم تو خونه نداریم 🥴
+ : پس استعدادش ذاتی 😍 حتما پرورش بدین
این جمله رو معلم درحالی میگفت که من تو چشای مامانم یه وایسا پدر اون عمه بی پدرت و در میارم همه چی از گور اون بلند میشه خاصی میدیدم🙃
...