عکس مارمالاد به
سَـــــلویٰ
۷۰
۳.۱k

مارمالاد به

۲۲ آذر ۰۰
کوچیک که بودم همیشه جلوی تلویزیون خوابم می‌بُرد.
آخر شب، وقت خواب که میشد، هرچی صدام میزدن که بلند بشم و برم توی اتاق بخوابم، من از بس که خسته بودم و خوابم میومد، توجهی نمیکردم و همونطور خودم رو میزدم به خواب و همونجا جلوی تلویزیون، روی زمین میخوابیدم.

پدرم تُشکم رو توی اتاق پهن میکرد،
بالشم رو میذاشت روی تشک، و بعد میومد من رو بغل میکرد و میبرد و توی جام میذاشت، بعد هم پتو رو می‌کشید روی تنم.


چقدر حس خوبی بود، یه حس قشنگ، مثل حس پرواز!

اون لحظه‌ای که از زمین کنده میشدم و توی آغوش پدرم راحت دراز می‌کشیدم، برام مثل حس پرواز بود،
حس آرامش،
حس امنیت....
من اکثر مواقع این صحنه رو بیدار بودم،
اما خودم رو میزدم به خواب و به روی خودم نمیاوردم که بیدارم و میبینم.

این کار تا اونجایی ادامه داشت که من دیگه قد کشیدم و بزرگ شدم، و دیگه زور پدرم به این نمی‌رسید که بلندم کنه.

از اون سال‌ها تا امروز، حس‌های قشنگ زیادی رو تجربه کردم، اما هیچ حسی ناب‌تر و قشنگ‌تر از اون حس، دیگه برام تکرار نشد.

همون پرواز کوتاه،
همون پرواز رویایی،
در آغوش پدرم.
کاش قد نمیکشیدم و بزرگ نمیشدم.

الان هر وقت که از روزگار خسته میشم،
آرزو میکنم کاش قد نکشیده بودم،
کاش میشد باز خودم رو بزنم به خواب.
کاش …


مارمالاد به
https://sarashpazpapion.com/recipe/b3187d365dd03130bb5e787cad9101df



👆👆👆👆👆👆👆
...
نظرات