عکس 《الهی بِعَلیِ ابنِ موسی》
کپشن بخونید
Mrs_rad_73
۱.۵k
۴.۲k

《الهی بِعَلیِ ابنِ موسی》 کپشن بخونید

۴ اردیبهشت ۰۱
تو این شب عزیز منو هم از دعای خیرتون بی نصیب نزارید و اگر اشکی از چشمانتون جاری شد منم بین مناجات و راز و نیاز هاتون با خدا فراموش نکنین
شب ۲۳ قدر قسمتم شد ک در جوار ملکوتی بارگاه امام هشتم امام رضاجان باشم،، دعاگو و نائب الزیاره همه شما خوبان هستم🌹🍃🤲🏻
اجرتون با امیر المومنین🌹 و احیا و عزاداریاتون ان شاءالله قبول درگاه حق قرار گرفته باشه و ان شاءالله هرکس هر حاجتی داره ب حق این شبای عزیز و ب حق حضرت علی قسم ب حق امام غریب ان شءالله ک حاجت روا و عاقبت بخیر بشید🤲🏻🤲🏻🤲🏻🌹🌹🌹🌹
آمین یا رب العالمین🍃🍃🍃🍃🍃
علی بود، همان خانه‌نشین شاه عرب، همسر زهرا، علی بود و نماز و دل محراب پر از عطر گل یاس در آن لحظة حساس قیامی که تجلاش بُوَد روز قیامت رکوعی پر از بارش انگشتر خیرات و کرامت ،چه زیباست کلامش، قعودش و قیامش.
ولی لحظة زیبای علی با شرری یک‌دفعه پاشید، از آن سجده که در آن بدن فاطمه لرزید، لب تیغ ستم بر سر خورشید درخشید، فرود آمد و شیرازه ی توحید فرو ریخت، علی ناله زد و آه علی با نفس فاطمه آمیخت: که ای وای خدا، جان علی آمده بر لب امان از دل زینب
همان سجده ی آخر که در آن فرق علی با لب شمشیر دو تا شد همان سجده ی آخر که علی از غم بی‌فاطمه‌گی رست و رها شد همان سجده ی آخر که حسن آمد و یک بار دگر بر پدر خسته عصا شد تن غرق به خون پدرش را به در خانه رساند و به دعا گفت خدایا کمک کن نرود جان ز تن زینب کبری به این حال چو بیند پدرم را دوباره حسن و یاد شب کوچه ی غم‌ها، دوباره حسن و قصه ی پر غصه ی بابا.
بماند که چه آمد سر زینب، سَرِ شیر خدا، زخمی و مجروح، نشد باور زینب
دوباره بدنی خونی و رخساره ی زرد و غم و بی‌تابی دختر ، دوباره نفسی سوخته و غربت و بستر، دوباره به دل زینب کبری، شده تازه غم و قصه ی مادر، کنار بدن خسته ی حیدر
فضای در و دیوار، پر از درد و محن بود، نه صبری، نه قراری، به دل زینب و کلثوم و حسن بود
در آن سوی دگر باز به جوش آمده غیرت به رگ غیرت دادار چه طوفان عجیبی شده بر پا به دل پاک علمدار، در آن سوی دگر مرد غریبی، غریبانه پر از غم، فقط ناله زد و گفت که بابای غریبم علی چشم گشود و به هر آنچه که رمق بود، سوی صاحب آن ناله نظر کرد و بفرمود: عزیزم!  اگرچه که رسیده‌ست چنین جان به لب من، کنارم تو دگر گریه نکن تشنه لب من و رو کرد، به عباس و صدا زد که بیا نور دو عینم ابالفضل، عزیز دل من، جان تو و جان حسینم و با دختر غمدیده ی خود گفت که: ای محرم بابا هنوز اول راهی، بیا همدم بابا تو باید که تحمل کنی این رنج و محن را پس از من، غم پرپر زدن و اوج غریبی حسن را ، تو هستی و بلا، دختر بابا تو و کرب و بلا دختر بابا، تویی و بدن بی‌سر دلدار تو و اذیت و آزار، نه عباس و حسین‌اند کنارت، تو و کوچه و بازار، علی اشک شد و گفت نگهدار، همه طاقت خود را برای غم فردا
علی رفت و صفا رفت ز خانه ،دوباره غم تشییع شبانه، حسین و حسن و زینب و کلثوم همه خسته و مغموم و اندازه ی یک کوه ،غم و درد به سینه دوباره همه رفتند مدینه.
🖤🖤شهادت مولی الوحدین امیرالمونین حضرت علی (ع)تسلیت میگم🖤🖤
#شله_زرد
...