عکس کیک اسفنجی
sahebeh.khoshdel
۱۳۴
۳k

کیک اسفنجی

۳۱ فروردین ۹۶
امشب شب عجیبی است..شبی که یکسال بزرگتر شدم..
بدون اینکه خودم بخوام یکسال بزرگتر شدم...که اگه دست خودم بود دلم نمیخواست فصل تولدم اولین فصل سال باشه و فروردینش بین این همه ماههای رنگارنگ جلو بزنه از همه و اولین ماه فصل سال بشه ماه تولد من..
نمیدونم شاید همین ماه تولدم باعث شده که تو مدرسه هر وقت داوطلب واسه کاری میخواستن دستم از همه بالاتر بود 😀...
یادش بخیر..
چه روزایی بود ..بچگیمو میگم انگار تولد تا یه سنی واسه ادم جذابه و از بعدش استرس گذر عمر میگیری...
یادمه بچه گیم عاشق فوت کردن شمع بودم هیچ تولدی نداشتم هیچ تولدی که همه جمع باشن و واسم جشن بگیرن تولدام همش خانوادگی بود اون موقع ها همیشه عاشق تولدا بودم..یادمه روزای تولدم شکلات میبردم مدرسه به همه شکلات میدادم تا همه کامشون شیرین بشه از اینکه من یه سال بزرگتر شدم. 😊چقد خوشحال میشدم از بزرگتر شدنم..قصه اینه که تولد ادما تا سن بیست و چند سالگی شان شیرین و هیجان انگیزه..همشون به طرز معصومانه ای دوس دارن بزرگتر از سن واقعیشون وقتی ازشون میپرسن چند سالتونه سنشون و بگن و به قد بلندشون می نازن و وقتی میخوان قدشونو اتدازه بگیرن یواشکی رو پنجه پاشون وایمیستن و دستشونو تا حد ممکن...چقد,دلم واسه اون روزا تنگ شده..از یه زمانی وقتی روز تولدت چشاتو باز میکنی و سیل پیامهای تبریک و تو گوشیت میبینی حس عجیب و غریبی میاد سراغ ادم..که من 31ساله شدم..یه بغض سنگین ..اینکه واسه تولد هزاران ادم کیک یپزی شیرینه ولی کیکی که این بار به افتخار تولد خودت پخته ای رو تو فر فراموش میکنی...همیشه سن سی سالگی برام دور و دور بود الان که یه سال هم ردش کردم حس عجیبی دارم همش فک میکردم یه اتفاق مهم قراره ییفته به دستانم نگاه میکنم اصلا پیر نشده..صورتم را برمیدارم میبرم جلوی اینه برای ان هم اتفاق بدی نیفتاده فقط یه چیزی در درونم تغییر کرده..چیزی که اجازه نمیدهد راحت و بدون ارزو شمع های کیک ت را فوت کنی تا همه به مصیبت از دست دادنش برایت دست بزنند...من صاحبه سی و یک سال دارم...خدایا ممنونم بابت همه ی داشته هام..عشقم همسرم پسرم پدر و مادر گلم و همه خانوادم و دوستای گلم..
...
نظرات