ما تماشاچیانی هستیم که پشت درهای بسته مانده ایم! دیر امدیم! خیلی دیر… پس به ناچار حدس میزنیم، شرط میبندیم، شک میکنیم … و آن سوتر در صحنه بازی به گونه ای دیگر در جریان است.
آدم باید خیلی ذلیل باشد که حسرت سال های به خصوصی از عمرش را بخورد. ماها می توانیم با رضایت خاطر پیر شویم. مگر دیروز آش دهن سوزی بود؟ یا مثلا پارسال؟ عقیده ات غیر از این است؟ افسوس چه را بخوریم؟ ها؟ جوانی؟ ما هرگز جوان نبودیم!