آلبوم روزگار را ورق میزنم پدر....از لبخندهایت شروع میکنم....از امنیت وجودت....از دست های چروکیده ات....و به سکوت قاب عکس....به اغوش خاک،به دست های سردت میرسم پدر..صورتم را لمس میکنم حتی چشم هایم نمیخواهند سالگرد نبودنت را باور کنندو زود بارانی میشوند.
...