چمدانم را برمیدارم
چند دلخوشی کوچک برای روز مبادا درونش جای میدهم،
دوست داشتنِ عزیزانم را..
و یک تکه آلزایمر هم برای حرفهایی
که نباید میشنیدم ..
اما روح و قلب مچاله شده ام را برنمیدارم..
تا یادم نرود چه به روزم آورده اند..
یادم نرود که روحم با بزرگیِ بیش از حدش
مرا در چشم همه حقیر کرد
و قلبم...
قلبم برای کسانی که نباید، مچاله شد..
بهتر آنکه نباشد و چروک و فرسوده بماند..
چمدانم ..
و یک تکه آلزایمر برای حرفهایی که نباید...
...