زهره
زهره

دستور پختی یافت نشد

صبحانه
زهره
۴۳

صبحانه

۲۸ شهریور ۰۰
صبحانه#سالم#خوشمزه#کیک وانیلی#مقوی#صبحانه
صبح تمام عاشقانه ها را
باید با #تُ خواند
با #تُ بیدار شد
‍‍صبحانه را به هوای #تُ صرف کرد
و برای هر صبح
آغازی شد
تا صبحهای دیگر ...
...
ماست خیار
زهره
۳۸

ماست خیار

۷ تیر ۰۰
خیار#ماست#خوشمزه#
💎دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند

اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !

پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در

نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد

آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،به مراتب سر سخت تر، و
در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.
سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.
اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد.

در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و
گذشت باید جستجو کرد.
گاهی لازم است کوتاه بیایی
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست و عبور کرد
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی
ولی با آگاهی و شناخت
آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت

...
بستنی سنتی
زهره
۱۴۰

بستنی سنتی

۲۲ اردیبهشت ۰۰
بستنی#سنتی#رمضان#زعفران#خوشمزه#بستنی#
💎شازده کوچولو به سیاره دوم رفت...
آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد؛
بعد از ملاقاتی کوتاه، شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند، اما فرمانروا که دلش میخواست او را نگه دارد گفت:
نرو، تورا وزیر دادگستری میکنیم!

شازده کوچولو گفت: اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم
فروانروا گفت:
خب، خودت را محاکمه کن!
این سخت ترین کار دنیاست!
اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی و
عادلانه خودت رو محاکمه کنی...

📘 شازده کوچولو
✍🏻 #آنتوان_دوسنت_اگزوپری

...
بامیه
زهره
۱۹۳

بامیه

۱۵ اردیبهشت ۰۰
بامیه#افطاری#شربت بار#خوشمزه #
💎توی قصابی بودم که یه خانم پیر اومد تو مغازه و یه گوشه ایستاد. یه آقای جوان خوش تیپی هم اومد تو گفت: «آقا ابراهیم، قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم.»
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش. همینجور که داشت کارشو انجام میداد رو به پیرزن کرد گفت: «شما چی میخواین مادر جان؟»
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: «لطفاً به اندازه همین پول گوشت بدین آقا.»
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد و گفت: «پونصد تومان! این فقط آشغال گوشت میشه مادر جان.»
پیرزن یه فکری کرد و گفت: «بده مادر، اشکالی نداره، ممنون.»

قصاب آشغال گوشت های اون آقا رو کند و گذاشت برای اون خانم. اون آقای جوان که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می‌کرد رو به خانم پیر کرد و گفت: «مادر جان اینا رو واسه سگتون میخواین؟»
خانم پیر رنگش پرید و سرخ و سفید شد و با صدای لرزان نگاهی به اون آقا کرد و گفت: «سگ؟!»
آقای جوان گفت: «بله، آخه سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز میخوره، سگ شما چجوری اینا رو میخوره؟!»
خانم پیر با بغض و خجالت گفت: «میخوره دیگه مادر، شکم گرسنه سنگم میخوره.»
آقای جوان گفت: «نژادش چیه مادر؟»
خانم پیر گفت: «بهش میگن توله سگ دو پا. اینا رو برای بچه هام میخوام آبگوشت بار بذارم، خیلی وقته گوشت نخوردن!»

با شنیدن این جمله اون جوون رنگش عوض شد. یه تیکه از گوشت های فیله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشت های اون خانم پیر. خانم پیر بهش گفت: «شما مگه اینارو برای سگتون نگرفته بودین؟» جوون گفت: «چرا مادر »
خانم پیر گفت: «بچه های من غذای سگ نمیخورن مادر»
بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و آشغال گوشت هاش رو برداشت و رفت.

چه زیبا گفت فروغ فرخزاد :

اگر مستضعفی ديدی ،
ولی از نان امروزت
به او چيزی نبخشيدی ،
به انسان بودنت شک کن!
اگر چادر به سر داری ،
ولی از زير آن چادر
به يک ديوانه خنديدی
به انسان بودنت شک کن!
اگر قاری قرآنی ،
ولی در درکِ آياتش
دچارِ شک و ترديدی ،
به انسان بودنت شک کن!
اگر گفتی خدا ترسی ،
ولی از ترس اموالت
تمام شب نخوابيدی ،
به انسان بودنت شک کن!
اگر هر ساله در حجّی ،
ولی از حال همنوعت
سوالی هم نپرسيدی ،
به انسان بودنت شک کن!
اگر مرگِ کسی ديدی ،
ولی قدرِ سَری سوزن
ز جای خود نجنبيدی ،
به انسان بودنت شک کن
...
مینی کیک ساده
زهره
۶۱

مینی کیک ساده

۹ اردیبهشت ۰۰
مینی کیک ساده
مینی #کیک#ساده#خوشمزه#تزئین#
💎میلیاردها انسان در
جهان متولد شده اند
اما هیچ یک اثر انگشت مشابه
نداشته اند
اثر انگشت تو، امضای خداوند است
که اتفاقی به دنیا نیامده ای
و دعوت شده ای
تو منحصر به فردی
مشابه یا بدل نداری
تو اصل اصل هستی و تکرار نشدنی
وقتی انتخاب شده بودن
و منحصر به فرد بودنت را
یاد آوری کنی٬
دیگر خودت را با هیچکس مقایسه نمیکنی.
و احساس حقارت یا برتری
که حاصل مقایسه کردن است
از وجودت محو میشود...

...
افطاری
زهره
۸۵

افطاری

۳۰ فروردین ۰۰
افطاری#حلوای شیر#گوش فیل#سوهان عسلی#خیار# #گوجه#میوه#پنیر#گردو#افطاری#
💎عادت ناجوان مردانه ترین بیماریست، زیرا هر بد اقبالی را به ما می قبولاند، هردردی را و هر مرگی را.

در اثر عادت، در کنار افراد نفرت انگیز زندگی می کنیم، به تحمل زنجیرها رضا می دهیم، بی عدالتی ها و رنجها را تحمل می کنیم.
به درد، به تنهایی و به همه چیز تسلیم میشویم.

عادت، بی رحمترین زهر زندگیست. زیرا آهسته وارد می شود، در سکوت، کم کم رشد می کند و وقتی کشف می کنیم که چطور مسموم آن شده ایم، می بینیم که هر ذره بدن مان با آن عجین شده است، می بینیم که هر حرکت ماتابع شرایط اوست و هیچ داروئی هم درمانش نمی کند.

📗 یک مرد
✍🏻 اوریانا فالاچی
...
پنکیک صبحانه
زهره
۱۰۰

پنکیک صبحانه

۲۸ اسفند ۹۹
صبحانه #پنکیک #سالادمیوه#مربا#عسل#زیتون#گردو
انجیر#بادام هندی #پسته #چای #تخم مرغ#مینی پنکیک#
#پست آخر سال
💎گویند سالی که نکوست از بهارش پیداست .
بهار ۹۹ را همه به عینه دیدیم وُ باور نکردیم . از حصر خانگیش بگیر تا کسادیِ بازار دل هایمان ...
مقاومت کردیم ، نپذیریم آنچه را که با وجود حس می کنیم .
متفق القول گفتیم بهار را که پشت سر بگذاریم تابستان نجاتمان می دهد . آخرای غوره رسیدن بود که بانگ برآوردیم پاییز در راه است.... این پاییز همان فصلِ معجزه گر زندگیمان خواهد بود . حکما تفاوتی حاصل است. آن هم آمد وُ ما هم چنان جفت پا ، پای مقاومت در هم شکستهِ مان ایستاده بودیم ...
عزیزان از دست دادیم .
داغ ها بردلمان نشست و هیچ نگفتیم
دست و پایمان را بستند و به تسلایِ همسایه ی داغ دیده مان نرفتیم ...
چه رسوماتی که نادیده نگرفتیم
در آغوش نکشیدیم رفیقان را
خنده از ته دل بر لب نیاوردیم ...
عوضِ همه ی این ها ، در آغوش کشیدیم درد ها را
فشردیم دست غم را
بوسیدیم رویِ ماهِ دوری ها را ...
به جرم ندیدنِ برگ ریزان پاییز، برف را هم ندیدیم....
از کنج خانه ، قلب هایمان ، برای همه ی درد ها فشرده شد . یِکّه و تنها در زنجیره ای بی زنجیر ، ماندیم وُ خم به اَبرو نیاوردیم .....
کاش سال جدید ، نگاهش به گذشته نباشد . کاش آنقدر خوب بِبارد و بِشوید که غباری از غم به رخِ هیچ ،آدمی نمایان نشود. کاش این بهار حال همه ی ما آنقدر خوب باشد که هیچ خسرویی پیدا نشود که بگوید حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن ....

✍مینا زارعی
...
سینی مزه
زهره
۸۶

سینی مزه

۲۱ اسفند ۹۹
قرار پاپیونی با مصی
انجیر#شکلات#میوه خشک#انار#چیپس#پاستیل#لواشک#زیتون#بادام#گردو#سنجد#برگ زردآلو#سوهان#بادام زمینی#تخمه#کاکائو
💎آیندۀ بسیار زیبا

رحیم قمیشی

ما دوران بسیار خوبی در پیش داریم، خیلی بهتر از آنچه فکرش را می‌کنیم.
نسل جدیدی که می‌رسد و ما حق داریم به این نسل‌ و نقش‌آفرینی‌اش امیدوار باشیم.

همسرم معلم کلاس اول دبستانی است در شهر پردیس تهران. چون آموزش امسال مجازی است عملا من هر روز در کلاس آنها حضور دارم. گاه در رختخواب، گاه به حالت مطالعه، در حالی که دل و ذهنم در همان کلاس اول است...
همسرم کلافه است از آموزش مجازی و سختی‌ها و‌مشکلاتش، و من لذت می‌برم که هر روز نسل آینده را می‌بینم و امیدوارتر می‌شوم. دانش‌آموزان جدید جرئت پرسیدن دارند و تا جواب قانع کننده نشنوند آرام نمی‌شوند. نسل جدید مقهور نیست، نسل جدید ترسو نیست...
- خانم چرا می‌نویسیم خواهر می‌خوانیم خاهر؟! چه اشکالی دارد بنویسیم خاهر!
- خانم چرا خورشید را خُرشید نمی‌نویسیم؟
- خانم چرا...
تازه هنوز به درس صاد و ضاد و طا و ظا و ذال نرسیده‌اند...

اجازه می‌خواهم این وسط خاطره‌ای که برای خودم بسیار مهم بوده از آلمان بگویم؛
سال‌ها پیش چند روزی آنجا بودم.
در شهر کلن آلمان قصد عبور از بزرگراهی را داشتم که از هر طرف بزرگراه حداقل ۴ باند خودرو در حال تردد بود. در محل تعیین شده برای عبور عابر پیاده ایستاده بودم ولی چراغ عابر سبز نمی‌شد.

یک دوچرخه سوار که مثل من قصد عبور از عرض اتوبان را داشت، رسید. کلیدی را فشار داد، چند ثانیه بعد چراغ برای ما سبز شد و برای خودروها قرمز. بیشتر از پنجاه خودرو ایستادند تا ما دو نفر رد شویم، و رد شدیم. مکانیسم آن را فهمیدم.

با گذشت ساعتی، قصد برگشت داشتم. من تنها بودم و دوچرخه سوار نبودش. هیچ کس دیگر هم اضافه نشد.
من خجالت می‌کشیدم آن دکمه را فشار دهم تا ده‌ها خودرو متوقف شوند برای اینکه "من" رد شوم.
چندین دقیقه ایستادم تا شاید کسی اضافه شود که نشد. نم‌نم باران هم شروع شد.

بالاخره دل به دریا زدم و دکمه را فشردم. یک دقیقه بعد چراغ برای ماشین‌ها قرمز شده بود و چراغ برای "تنها من" سبز بود. هر دو مسیر رفت و برگشت اتوبان خودروها ایستاده بودند و من با صورتی قرمزتر از چراغ راهنمایی خودروها، و با احساس شرمندگی و عجله رد می‌شدم. آنقدر سریع که وسط راه نزدیک بود زمین بخورم و یادم هست رانندۀ مهربانی اشاره می‌کرد چرا عجله می‌کنم!

همانجا من متوجه شدم زمین تا آسمان با آدم‌های اطراف فرق می‌کنم! من برای "خودم" احترام قائل نبودم. من آنقدر در آموزه‌های اجتماعی و دینی تواضع را تمرین کرده بودم که فکر می‌کردم "تشخص" نوعی خودخواهی است! من آمادۀ تحقیر بودم، چه از سوی حاکمیت چه از سوی هر قدرتمندی!
من حتی خدا را هم به زور پذیرفته بودم، از ترس جهنمش!!
من یک بیمار بودم، که "دیده نشدنم" را و مرگ تدریجی‌ام را، عادت کرده بودم!
من رعیت بودم، نگران خوردن توسری از قدرتمندان، و من خودم را باور نداشتم.

اما این روزها در کلاس درس به وضوح می‌بینم نسل جدید دیگر مثل ما، ظلم را تقدیر خود نمی‌داند، نسل جدیدی خودش را محق می‌داند. سینه‌اش را جلو می‌دهد و با جدیت، همان را که می‌خواهد فریاد می‌کند. زیر بار هر دستوری نمی‌رود.
و حتی از همان اروپایی‌ها حق و حقوق خود را بیشتر می‌شناسد!

من هر روز می‌بینم دانش‌آموزان جدید چقدر شخصیت دارند، و شک ندارم این نسل سرنوشت کشور را عوض می‌کند.

نسلی که گول داستان‌های ساختگی ما را نمی‌خورد. نمی‌پذیرد این دنیا بدبخت باشد تا شاید آن دنیا خوشبخت شود، شاید!
نمی‌پذیرد هر کسی حق دارد برایش تعیین تکلیف کند. نمی‌پذیرد حتی معلمش خارج از برنامه درسی چیزی از او بخواهد.
شاید معجزۀ فضای مجازی است
شاید عکس العملی است به بی‌ارادگی ما
نمی‌دانم ولی مهم نیست.
مهم آنست که که ما با نسلی خلاق، نسلی جدی، نسلی اهل تحقیق، نسلی اهل تعقل، اهل دقت، و مهمتر از همه اینها نسلی که "خودشان" را می‌بینند. و مهم می‌دانند، طرف شده‌ایم.
این نسل برایش خنده‌دار است که قیم داشته باشد، که کسی صلاح او را بیشتر از خودش بشناسد.

این نسل بزودی همه چیز را در دست خواهد گرفت. مگر ما و مقاماتی که با خرافات بزرگ شده‌ایم، چقدر می‌خواهیم عمر کنیم...
مگر فرهنگ غلط "عدۀ اندکی درستکار و عده زیادی گمراه" چقدر می‌خواهد باقی بماند؟!

آینده خیلی زیبا خواهد بود
شک ندارم نسلی که خودش را می‌بیند
نسلی که قدر خودش را می‌داند
نسلی که با صدای بلند می‌گوید هست...
نسلی خواهد بود که ما را نجات خواهد داد.
نسلی که حاضر است...
آینده‌ای که با پلک بر هم زدنی می‌رسد
آیندۀ زیبا!
بسیار زیبا
منتظر کشور ماست.

* این حضور و غیاب را از کلاس همسرم کش رفتم، حتما راضی است. فقط برای اینکه شما هم مثل من روحیه بگیرید و روزتان زیباتر شود...

*فدای صدای این وروجک‌های آینده ساز*
...
کیک قابلمه ای
زهره
۳۰

کیک قابلمه ای

۲۱ اسفند ۹۹
کیک#زعفران #کاکائو #میوه خشک #چای# کیک
💎هفت بهشت زندگی!

بهشت اول:
آغوش مادریست که با تمام وجود،
بغلت کرد و شیرت داد

بهشت دوم:
دستان پدریست که برای راه رفتنت
با تو کودکی کرد

بهشت سوم:
خواهر یا برادریست که برای ندیدن
اشکهایت، تمام اسباب بازیهایش را به تو داد

بهشت چهارم:
معلمی بود که برای دانستنت
با تمام بزرگیش، هم سن تو شد
تا یاد بگیری

بهشت پنجم:
دوستی ست که روز ازدواجت،
در آغوشت کشید و چنان در
آغوشش فشرد که انگار آخرین
روز زندگیش را تجربه میکند

بهشت ششم:
همسرتوست که با تمام وجود در
کنار تو معمار زندگی مشترک تان است،
گویی دو شاخه از یک ریشه اید

بهشت هفتم :
فرزند توست که خالق زیبایی های آینده است

آری شاید هر کدام از ما تمام
هفت بهشت را نداشته باشیم
اما
بهشت همین حوالیست

یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت...
بهشت را با همه قلبت حس کن،
همین نزدیکیست..
...
سوهان عسلی
زهره
۳۲

سوهان عسلی

۲۹ بهمن ۹۹
قلب، مهمانخانه نيست که
آدم‌ ها بيايند
دو سه ساعت يا دو سه روز
توی آن بمانند و بعد بروند
قلب، لانه‌ ی گنجشک نيست که
در بهار ساخته بشود
و در پاييز باد آن را با خودش ببرد
قلب؟ راستش نمی‌دانم چيست،

اما اين را می‌دانم که
فقط جای آدم‌های خيلی خوب است!


📘 يک عاشقانه آرام
✍🏻 #نادر_ابراهیمی
...