خاله ی باران
خاله ی باران

دستور پختی یافت نشد

لقمه کرمدار
خاله ی باران
۱۲۹

لقمه کرمدار

۲۵ اردیبهشت ۰۰
کپشن،داستان طنز از جبهه

داخل‌ چادر ، همه‌ بچه‌ها جمع‌ بودند ، می گفتند و می‌خنديدند

هر كسی ‌چيزی‌ می‌گفت‌ و به‌ نحوی بچه‌ها رو شاد می‌كرد

فقط‌ يكی‌ از بچه‌ها به‌ قول ‌معروف‌ رفته‌ بود تو لاك‌ خودش‌!

ساكت‌ گوشه‌ای‌ به‌ كوله‌ پشتی‌ اش‌ تكيه‌ داده‌ بود و توی لاک خودش بود. 

بچه ها هم مدام بهش تیکه می انداختن و می خندیدن

اما اون چیزی نمی گفت

یهو دیدم‌ رو کرد به جمع و گفت‌:

ـ بسّه‌ ديگه‌، شوخي‌ بسّه‌! اگه‌ خيلی‌ حال‌ دارين‌ به‌ سوال‌ من‌ جواب‌ بدين‌

همه‌ جا خوردیم. از اون‌ آدم‌ ساكت‌ اين‌ نوع‌ صحبت‌ كردن‌ بعيد بود. همه ‌متوجه‌ او شدند.

ـ هر كی‌ جواب‌ درست‌ بده‌ بهش‌ جايزه‌ میدم‌

با تعجب‌ گفتم‌: «چه‌ مسابقه‌ای ميخوای‌ بذاری‌»

پرسید: آقايون‌ افضل‌ الساعات‌ (بهترين‌ ساعتها) چیه؟

پچ‌ پچ‌ بچه‌ها بلند شد ، يكی گفت‌:

ـ قبل‌ از اذان‌، دل‌ نيمه‌ شب‌، برای‌ نماز شب‌.

ـ غلطه‌، آی‌ غلطه‌، اشتباه‌ فرمودين‌.

ـ می ‌بخشين‌، به‌ نظر من‌ اذان‌ صبح‌ وقت‌ نماز و...!

ـ بَه‌َ، اينم‌ غلطه‌!!

ـ صلاة‌ ظهر و عصر و...!
خلاصه هر كسی یه چیزی گفت‌ و جواب ایشون همچنان " نه " بود
نيم‌ ساعتي‌ از شروع‌ بحث‌ گذشته‌ بود، همه‌ متحير با كميی دلخوريی گفتند:
«آقا حالگيري‌ می‌كنيا، اصلاً ما نمی ‌دونيم‌. خودت بگو»
او هم وقتی کلافه شدن بچه ها رو دید ، لبخند زد‌ و گفت‌:
ـ از نظر بنده‌ بهترين‌ ساعتها ، ساعتی هستش كه‌ ساخت‌ وطن‌ باشه
ساعتی که دست‌ِكوارتز و سيتي‌ زن‌ و سيكو پنج‌ رو از پشت‌ ببنده‌...
بعدش با خنده‌ از جا بلند شد و رفت‌ تا خودش‌ رو برای‌ نماز ظهر آماده‌ كن.
😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄
روح همه شهدا شاد
التماس دعا
#دورهمی با رفیق#عید_فطر#خنده حلال
...
کیک پوره سیب
خاله ی باران
۲۹

کیک پوره سیب

۲۳ اردیبهشت ۰۰
#کیک
دردا كه ماه رحمت حق باز هم گذشت
با آن كه لحظه لحظه او مغتنم گذشت
درهاي مغفرت به روي ما گشوده بود
مهماني خدا به وسعت جود وكرم گذشت

عید فطر مبارک.
پاپیون جان ی فکری بحال کیفیت عکسا بکن خیلی دیگه داری بی کیفیتشون میکنی😠
...
آش جو
خاله ی باران
۳۱

آش جو

۲۱ اردیبهشت ۰۰
#قرار#پاپیونی#مصی
زندگی باور می خواهد آن هم از جنس امید
که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد
یک امید از ته قلبت به تو گوید
که خدا هست هنوز …
التماس دعا
#آش_جو#قرار پاپیونی#مصی
...
چوروس+سس شکلات
خاله ی باران
۲۶

چوروس+سس شکلات

۱۹ اردیبهشت ۰۰
سلااااااام به دوستان عزیز پاپیونی.امیدوارم ک قیافتون از خوشی این🤗باشه،الهی آمین.
ایشون ک در عکس میبینید چوروس اسپانیایی هستن
ی چیزی تو مایه ی بامیه خودمون اما.... اما باکلاس تر مثلا😉🤣🤣
سس شکلات هم زحمت خودم هستش... خیلی خوبه و حداقل یک هفته تو یخچال ماندگاری داره. خلاصه اینکه لایک کنید کامنت بذارید و درست کنید این چوروس باکلاس رو😆😆
انشاالله حال دلتون خوب باشه. مواظب مهربونی هاتون باشید.
التماس دعا
...
شله زرد
خاله ی باران
۱۵

شله زرد

۱۶ اردیبهشت ۰۰
#شله زرد#به نیت اولین شهید مدافع حرم ایران
((محرم ترک))
در تهران اول دی سال ۵۷فرزندی از خانواده ترک به دنیا آمدکه سال‌ها بعد به قول رهبر معظم انقلاب یکی از اولیای الهی شد. نامش را محرم گذاشتند. زیبا زیست و زیبا از این دنیا رفت. محرم از همان بچگی‌اش در بسیج محل فعالیت مستمری داشت و علاقه بسیاری برای رفتن به مناطق جنگی داشت. محرم بزرگترین آرزویش بود که رخت نظام بپوشد و یک پاسدار باشد. و به آرزویش هم رسید. در فتنه 88 نه به عنوان پاسدار بلکه یک بسیجی رو در روی فتنه گران با دوستانش ایستاده بودند. شب تا صبح منزل نبودند یا اینکه نیمه‌های شب تا صبح به بیرون از منزل می رفتند. محرم در یگان آموزش تخریب سپاه قدس مشغول به خدمت شد و در همین راه هم عاشقانه به هدف والایش رسید. محرم از فرماندهان توانمند بود که از اوایل جنگ سوریه مسئولیت آموزش رزمندگان مدافع سوری را بر عهده داشت. و در سازماندهی نیروهای مردمی برای انهدام نیروهای تکفیری داعشی نقش پر رنگی داشت و در سال 90 بر اثر انفجار به شهادت رسید. جزو اولین کسانی قرار می گیرد که برای دفاع از حرم بانوی کربلا جانفشانی کرد تا به خیل شهدای کربلا بپیوندد.
روحش شاد و نامش جاودان باد.
...
حلوا+شربت گل سرخ
خاله ی باران
۲۳

حلوا+شربت گل سرخ

۱۴ اردیبهشت ۰۰
#پویش محراب#قرار پاپیونی مصی.

ای که از صورت خونین تو غم ریخته است
با تماشای تو یکباره دلم ریخته است
چه به روز سر تو آمده آخر بابا
سرت از ضربه شمشیر به هم ریخته است
دخترت کاش بمیرد که نبیند هرگز
خون فرق تو قدم پشت قدم ریخته است
مادرم آمده بالای سرت با زحمت
اشک بر زخم تو با قامت خم ریخته است
کربلا زنده شده در نظرم می بینم
ترس دشمن که پس از صاحب علم ریخته است
تا که تاراج کند خیمه ی مارا یکسر
قبل آتش زدنِ آن به حرم ریخته است
فرق خونین تو را کاش نمی دیدم من
یادِ آن خون که از دست قلم ریخته است

التماس دعا

#پویش محراب#قرار پاپیونی مصی
...
ته چین گوشت
خاله ی باران
۲۴

ته چین گوشت

۱۱ اردیبهشت ۰۰
رسول اکرم (ص) فرمودند : محبت خاندان من در هفت جا که ترس آن بزرگ و خطرناک است ، مفید است : هنگام مرگ ، در قبر ، هنگام حشر و رستاخیز ، هنگام تحویل نامه اعمال ، زمان حسابرسی ، هنگام میزان و سنجش اعمال و هنگام عبور از صراط .  جامع الاخبار صفحه 513 حدیث 1441
#ته چین#ماه_رمضان۱۴۰۰#افطار#حدیث
...
آش رشته
خاله ی باران
۱۳

آش رشته

۲ اردیبهشت ۰۰
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت
به رقص درآیی
قصه عشق، انسان بودن ماست
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
”فهمیدن” کار هر آدمی نیست…

“احمد شاملو”

التماس دعا
#آش رشته#افطار#آش
...
گوش فیل،ورق بزنید لطفا
خاله ی باران
۱۹
یادت باشد
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀یک شب نزدیکی‌های اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: «خانوم خیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار» معمولاً عصر‌ها به سر مزارش می‌رفتم، ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گل‌ها را روی سنگ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریه من را بغل کرد، هق‌هق گریه‌هایش امان نمی‌داد حرفی بزند، کمی که آرام شد گفت: «عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم من شنیدم شما‌ها برای پول رفتید، حق نیستید، باهات یه قراری می‌زارم، فردا صبح میام سر مزارت، اگر همسرت رو دیدم می‌فهمم من اشتباه کردم، تو اگه بحق باشی از خودت به من یه نشونه میدی.»
برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم، گفتم: «من معمولاً غروب‌ها میام اینجا، ولی دیشب خود حمید خواست که من اول صبح بیام سر مزارش» از آن به بعد با آن خانم دوست شدم، خیلی رویه زندگی‌اش عوض شد، تازه فهمیدم که دست حمید برای نشان دادن راه خیلی باز است.»

☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘این بخشی از سطور پایانی کتابی است به‌نام «یادت باشد» زندگینامه شهید حمید سیاهکلی که نخستین شهید مدافع حرم شهر قزوین بود. از این مدل نمونه‌ها و رفتار‌ها از حمید سیاهکلی زیاد دیده شده است.
شهیدی که دهه هفتادی بود و جنگ را هم درک نکرده بود. شاید خیلی‌ها که این کتاب و داستان‌های حمید را بخوانند بگویند این‌ها واقعیت ندارد.
شاید هم حق با آن‌ها باشد و این‌ها افسانه باشند، اما افسانه‌ها قاعدتاً فراواقعیت هستند پس بی‌راه نیست بگوییم که این مدل رفتار‌های حمید سیاهکلی و خیلی از دیگر از شهدای جنگ ما واقعیت دارد، اما آنچه ما را می‌برد به سمت افسانه دانستن این ماجرا‌ها این است که معمولاً دهه هفتادی‌ها را با سنجه فضای مجازی و بعضاً رفتار‌های نابهنجار می‌شناسیم و کمتر سراغ این افسانه‌های نزدیک‌مان می‌رویم.
التماس دعا.
...
حلوا دارچین
خاله ی باران
۱۸

حلوا دارچین

۳۰ فروردین ۰۰
داستان کودک حلوا فروش:

شیخ احمد خضرویه از بزرگان مشایخ بود که کارش گرفتن وام از ثروتمندان و خرج آن برای فقرا بود تا در بستر مرگ افتاد و چون طلبکاران و وامداران با خبر شدند هجوم آوردند تا طلب خود را که چهارصد دینار بود بستانند اما شیخ به جای پرداخت وام آنان در دنیای خیال خوش خویش سیر می کرد و این بی توجهی شیخ به طلب کاران موجب ترشرویی و ناراحتی آنان می شد تا اینکه صدای کودک حلوافروشی از کوچه رسید و شیخ به خدمتکارش دستور داد تا برود و همه حلوا را بخرد و خادم همه حلوا را به نیم دینار خرید و به دستور شیخ بین طلبکاران تقسیم کرد تا بخورند و مدتی از ترشرویی غافل شوند. زمانی که ظرف حلوا خالی شد کودک حلوا فروش پول حلوا را طلب کرد اما شیخ از پرداخت پول حلوا خودکاری کرد و کودک دائما التماس می کرد و شیخ از پرداخت بهای حلوا خودداری می نمود که موجب اعتراض بقیه طلبکاران شد که مال ما را خوردی بس نبود دیگر مال این کودک درمانده را چرا می خوری؟ تا آنکه مدتی گذشت و کودک همچنان گریه می کرد و بقیه طلبکاران نا امید و منتظر نشسته بودند که خادم با طبقی که در آن چهارصد دینار زر و نیم دینار دیگر قرار داشت آورد و گفت که این را یکی از کریمان فرستاده است و در اینجا بود که طلبکاران به عذر خواهی بر خاسته و راز این کار را از شیخ جویا شدند که شیخ بصیر فرمود سر این کار در این بود که دریای رحمت الهی به گریه کودک حلوا فروش موکول شده بود:

تا نگرید کودک حلوا فروش / بحر رحمت در نمی آید به جوش

نتیجه: از نظر مولانا دیدگان ما همچون کودک حلوا فروش هستند که برای جذب و جلب رحمت الهی باید آنها را بگریانیم تا قطرات اشک ما با لطف و نظر آن کریم یگانه تکریم گردد و ارزش یابد و به اقیانوس رحمت الهی تبدیل شود و این اشک می تواند اشک ندامت یا اشک شوق و امید باشد اما هرچه که هست باید ناب و خالص باشد و از دل که جایگاه تجلی حق است سرچشمه گرفته باشد.

التماس دعا
#افطار#حلوا#دارچین
...