💎 قدیم ها همه چیز فرق می کرد
قدیم ها همه چیز فرق می کرد. شهرها خیلی بزرگ تر و دهات هنوز دهات بودند. قدیم ها هنوز عدالتی بود و هر کس که نمی خواست بشنود، مجبور بود حس کند. آن وقت ها معلم های ما هنوز معلمِ پدر و مادر ما هم بودند. یکشنبه ها لباس روز یکشنبه می پوشیدیم. کلسیا هنوز در ده بود. هنوز کنار راین نگهبان بود. قدیم ها می دانستیم خدا با ماست. قدیم ها هنوز هانس موف می آمد. هر کس را می گرفتیم، جایش روی تیرک شکنجه بود. تابستان ها ، تابستان درست و حسابی بود. تعطیلات همیشه تمام نشدنی به نظر می رسید. شیر هنوز سالم بود. قدیم ها می دانستیم به چه چیز باید تکیه کنیم. آن وقت ها مردم هنوز پیاده روی می کردند. هر کس که در رستوران می نشست، به زودی در کلینگل بوتس هم غذا می خورد. قدیم ها مردم هنوز پیاده راه می رفتند. آن وقت ها مردم از ساختمان هایشان نگهداری می کردند. آنوقت ها اینجور چیزها نبود. آن وقت ها هنوز دشمنانی داشتی که می توانستی توی سفیدی چشمشان نگاه کنی ، هر جا می رفتی، همیشه یک همزبان پیدا می کردی. کسی که از چیزی اطلاع نداشت، ساکت می ماند و کسی هم که مطلقاً از چیزی خوشش نمی آمد، می توانست گورش را گم کند. قدیم ها هنوز هویج بود، چینی و سرخپوست بود. قدیم ها همه چیز خیلی آسان تر بود. آن وقت ها هرگز چنین چیزهایی پیش نمی آمد. آن وقت ها این همه چیز وجود نداشت. قدیم ها وقتی از قدیم ها حرف می زدی، مردم گوش می دادند.
...