#قرار_گروهیدیشب تو مرا سفت در آغوش گرفتی،لبخندم راکه دیدی گونه ام را بوسیدی گونه راستم را درست روی چال گونه ام.
سپس با آن صدای بم دوست داشتنی ات زیر گوشم آرام نجوا کردی دوستت دارم.
دستانم را گرفتی و در کنار هم نشستیم و هردو پرواز دو روح را تماشا کردیم.
درکوچه پس کوچه های خواب دست در دست هم قدم زدیم.
با هم زیر باران عاشقی خیس شدیم..
نگاهمان که به چهره خیس از آب هم افتاد خندیدیم بلند و از ته دل
همراه با غرش آسمان رو به خدا فریاد زدیم.
(حضرت عشق ممنونم که ما را عاشق کردی...)
دستم را رها کردی و با غم خفته در آسمان سیاه چشمانت آرام گفتی ؛
برای امشب دیگر بس است
من با آرامشی که به من داده بودی از تو زیر نگاه باران، آسمان و حضرت عشق خداحافظی کردم.
آرام چشمانم را باز کردم...
چه زود صبح شده بود...!!
مهدیس زمستان ۹۸
...