ARAM
ARAM

دستور پختی یافت نشد

دسرای جذاب
ARAM
۳۲

دسرای جذاب

۱۴ آذر ۰۰
بعد مدت ها پست جدید گذاشتم
...
کرم بستی
ARAM
۲۴

کرم بستی

۷ آبان ۰۰
سالاد ماکارانی
ARAM
۴۳

سالاد ماکارانی

۲۲ شهریور ۰۰
روز و روزگار به کامتون🙏🏻♥️✋🏻
...
حلیم نذری
ARAM
۶۴

حلیم نذری

۲۲ مرداد ۰۰
لالا لالا به طفل نیمه ساله

چه گویم ای خدا با اشک و ناله

زدی ای آب، آتش موج کم کن

فرات بی وفا آبش زلاله

عزاداری همه شما دوستان قبول درگاه حق 🤲🏻🖤
انشاالله که اباعبدالله همه حاجتای دلتون رو بده و انشاءالله همیشه سالم و سلامت باشید 🤲🏻🖤
مرسی از همراهیتون 🙏🏻
ایام به کام ✋🏻
...
کوکو سیب‌زمینی
ARAM
۴۳

کوکو سیب‌زمینی

۱۱ مرداد ۰۰
رودها هرگز برعکس نمیشوند
پس مانند رودخانه زندگی کن
گذشته ات را فراموش کن و روی آینده ات تمرکز کن
همیشه مثبت فکر کن.
.
.
.
مرسی از همراهیتون🙏🏻
سالم و سلامت باشید🤲🏻
ایام به کام✋🏻♥️
...
اشترودل
ARAM
۵۶

اشترودل

۲۶ تیر ۰۰
مرسی از همراهیتون 🙏🏻
ایام به کام ✋🏻
...
معجون خوووشمزه
ARAM
۴۶

معجون خوووشمزه

۲۱ تیر ۰۰
اگر دوست داشتید #کپشن رو بخونيد 😇
سالم و سلامت باشید 🤲🏻و مرسی از همراهیتون 💋♥️

روزی پسری خوش چهره در یکی از شهرها در حال چت کردن با یک دختر بود، پس از گذشت دو سال، پسر علاقه بسیاری نسبت به دختر پیدا کرد، اما دختر به او گفت: «میخواهم رازی را به تو بگویم.»
پسر گفت: «گوش می‌کنم.»
دختر گفت: «من می‌خواستم همان اول این مسئله را با تو در میان بگذارم، اما نمی‌دانم چرا همان اول نگفتم، راستش را بخواهی من از همان کودکی فلج بودم و هیچ‌وقت آن‌طور که باید خوش قیافه نبودم، بابت این دو ماه واقعا از تو عذر می‌خواهم.»
پسر گفت: «مشکلی نیست.»
دختر پرسید: «یعنی تو الان ناراحت نیستی؟»
پسر گفت: «ناراحت از این نیستم که دختری که تمام اخلاقیاتش با من می‌خواند فلج است، از این ناراحتم که چرا همان اول با من روراست نبودی، اما مشکلی نیست من باز هم تو را می‌خواهم و عاشقانه دوستت دارم.»
دختر با تعجب گفت: «یعنی تو هنوز می‌خواهی با من ازدواج کنی؟»
پسر در کمال آرامش و با لبخندی که پشت تلفن داشت گفت: «آره عشق من.»
دختر پرسید: «مطمئنی دیوید؟»
پسر گفت: «آره و همین امروز هم می‌خواهم تو را ببینم.»
دختر با خوشحالی قبول کرد و پسر همان روز با ماشین قدیمی‌اش و با یک شاخه گل به محل قرار رفت، اما هرچه گذشت دختر نیامد. پس از ساعاتی موبایل پسر زنگ خورد.
دختر گفت: «سلام.»
پسر گفت: «سلام، پس کجایی؟»
دختر گفت: «دارم می‌آیم، از تصمیمی که گرفتی مطمئن هستی؟»
پسر گفت: «اگر مطمئن نبودم که به اینجا نمی‌آمدم عشق من.»
دختر گفت: «آخه…»
پسر گفت: «آخه نداره، زود بیا. من منتظر هستم.» و پایان تماس…
پس از گذشت دو دقیقه یک ماشین مدل بالا کنار پسر ایستاد. دختر شیشه را پایین کشید و با اشک به آن پسر نگاه می‌کرد. پسر که مات و مبهوت مانده بود، فقط با تعجب به او نگاه می‌کرد.
دختر با لبخندی پر از اشک گفت: «سوارشو زندگی من…»
پسر که هنوز باورش نشده بود، پرسید: «مگر فلج نبودی؟ مگر فقیر و بدقیافه نبودی؟ پس… من همین الان توضیح می‌خواهم.»
دختر گفت: «هیس، فقط سوار شو…»
آری، دختر یکی از ثروتمندترین افراد آن شهر بود. آنها ازدواج کردند و بهترین و عاشقانه‌ترین زندگی را ساختند.
دخترک سال‌ها بعد داستان عاشقانه زندگی خود را برای همه تعریف کرد و گفت: «هیچ‌وقت نمی‌توانستم شوهری انتخاب کنم که من را به خاطر خودم بخواهد، زیرا همه از وضعیت مالی من خبر داشتند و نمی‌توانستم ریسک کنم… به همین خاطر تصمیم گرفتم که با یک ایمیل گمنام وارد دنیای چت شوم، سه سال طول کشید تا من دیوید را پیدا کردم، در این مدت طولانی به هر کس که می‌گفتم فلج هستم با ترحم بسیار من را رد می‌کرد، اما من تسلیم نشدم و با خود می‌گفتم اگر می‌خواهم کسی را پیدا کنم باید خودم را یک فلج معرفی کنم. می‌دانم واقعاً سخت است که یک پسر با یک دختر فلج ازدواج کند، اما دیوید یک پسر نبود… او یک فرشته بود.»
.
.
ایام به کام ✋🏻💋
...
ناهار یه روز پر از اتفاق خووووب
ARAM
۳۳
۱۴۰۰/۴/۱۷
بماند يادگاري ♥️🥰
یه روز عااالی که دوتا اتفاقی‌ که منتظرش بودم برام افتاد
مرسی از همراهیتون 🙏🏻🙏🏻
ایام به کام ♥️
...
چیز کیک آلبالو
ARAM
۴۰

چیز کیک آلبالو

۱۶ تیر ۰۰

اگه دوست داشتید #کپشن رو بخونید🙏🏻

وقتی 15 سالت بود

مـن بهت گفتم کـه دوستت دارم

صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو بـه زیر انداختی و لبخند زدی.



وقتی کـه 20 سالت بود

مـن بهت گفتم کـه دوستت دارم

سرت رو روی شونه هام گذاشتی

دستم رو تـو دستات گرفتی

انگار از این‌کـه منو از دست بدی وحشت داشتی



وقتی کـه 25 سالت بود

مـن بهت گفتم کـه دوستت دارم .

صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..

پیشونیم رو بوسیدی

گفتی بهتره عجله کنی داره دیرت می شه.



وقتی 30 سالت شد

مـن بهت گفتم دوستت دارم

بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری

بعد از کارت زود بیا خونه



وقتی 40 ساله شدي

مـن بهت گفتم کـه دوستت دارم

تـو داشتی میز شام رو تمیز می کردی

گفتی باشه عزیزم

ولی همین حالا وقت اینه کـه بری تـو درسها بـه بچه مون کمک کنی



وقتی کـه 50 سالت شد

مـن بهت گفتم کـه دوستت دارم

تـو همونجور کـه بافتنی می بافتی

بهم نگاه کردی و خندیدی



وقتی 60 سالت شد

بهت گفتم کـه چقدر دوستت دارم

تـو بـه مـن لبخند زدی…


وقتی کـه 70 ساله شدي

مـن بهت گفتم دوستت دارم

در حالیکه روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم

مـن نامه هاي عاشقانه ات

کـه 50 سال پیش برای مـن نوشته بودی رو می خوندم

دستامون تـو دست هم بود


وقتی کـه 80 سالت شد…

این تـو بودی کـه گفتی کـه مـن رو دوست داری..

نتونستم چیزی بگم…

فقط اشک در چشمام جمع شد

اون روز بهترین روز زندگی مـن بود…

چون تـو هم گفتی کـه منو دوست داری

بـه کسیکه دوستش داری بگو کـه چقدر بهش علاقه داری و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی چون زمانی کـه از دستش بدی مهم نیست کـه چقدر بلند فریاد بزنی، زیرا کـه او دیگر صدایت را نخواهد شنید.
...............
مرسی از همراهیتون 🙏🏻♥️
سالم و سلامت باشید 🤲🏻
ایام به کام ✋🏻
...
لازانیای رستورانی
ARAM
۷۱
مرسی از همراهیتون❤🙏🏻
ایام به کام ✋🏻
...