مرمر بابا
مرمر بابا

دستور پختی یافت نشد

کلم پلو شیرازی
مرمر بابا
۹

کلم پلو شیرازی

۲۵ شهریور ۹۷
ببخشید فقط همین ی عکس رو تونستم بگیرم
...
رولت خامه ای
مرمر بابا
۴

رولت خامه ای

۲۵ شهریور ۹۷
البته خیلی تو رول کردنش سختی کشیدم چون شکست اما خیلی خوش مزه شده بود جای همگی خالی
...
سالگرد ازدواجمون
مرمر بابا
۱۴

سالگرد ازدواجمون

۲۵ شهریور ۹۷
میز سالگرد ازدواجمون که تو دو ساعت رلت خامه ای وپفیلا وساندویچ رو درست کردم😍
...
کیک تولد
مرمر بابا
۱۶

کیک تولد

۱۵ شهریور ۹۷
کیک تولدم که سوم شهریور بود 😍
...
زرشک پلو
مرمر بابا
۱۰

زرشک پلو

۱۵ شهریور ۹۷
زرشک پلو با مرغ
پلو رو با آب کلم قرمز رنگ کردم غذای ی روز خوب و عالی در باغ
...
فلافل ساده
مرمر بابا
۲۲

فلافل ساده

۲۹ مرداد ۹۷
*سربازی رفتن دخترها*
*✍🏼کیانوش عبداله پور*

شنیدم داده اند طرحی به دولت
که دخترها برن باید به خدمت

بنازم من به این فکر اساسی
عجب دستور شیک و باکلاسی

نمیدانم چطوری و چگونه!!
بدون پنکک و رژهای گونه...

میخوان تو پادگان دووم بیارن
چگونه روی دست ناخن نکارن!!

تصور کن که توی پادگانی
نشسته دسته دسته دخترانی

تفنگ صورتی در دست نازی
گرفته کل ارتش را به بازی

پریسا پاسِ یک، در برجکِ چار
زده با یک گلوله در شب تار

به سوسکی که پریده روی پایش
و در آورده او شکلک برایش

پریسا ریمل و رژ با نمکدان
به دور از چشمِ فاطی های دژبان

به همراه دوتا عطر مدادی
گذاشته توی کولِ انفرادی

پری جوجو نشسته قهر کرده
دل فرمانده را او زهر کرده

که پوتین سکینه رنگ زرد است
ولی پوتین او کوفتی و درد است

ثریا کرده از مریم شکایت...
سمیرا گفته به نرگس کصافت!!

حدود ساعت یک یا دویِ شب
نشستن گوشه ای مرجان و کوکب

میگن دیدی چقد فرمانده زشته!!
سیاهه صورتش کلا برشته!!

میرن خدمت تا "زن" شن بربگردن
ولی اونجا فقط غیبت میکردن

ولی خب پادگان میشه گلستان
شبیه باغ رویایی و بستان

به هرجا دخترا که پا بزارن
صفا و مهربونی رو میارن

پسرها هم شنیدن این خبر رو
به همت بسته اند گویا کمر رو

که بار دیگری بی ناز و منت
همه باهم بشن اعزام خدمت

معافان ملول و کور و باطل
همیشه میشن صحیح و خوب و عاقل

همه میرن به سربازی خدایی
چه دریایی،زمینی چه هوایی!!

میگن رفته دوسال خدمت سپیده
علی رو تو صفای رژه دیده

همونجا روی برجک عقد کردن
"نفر رفتن، گروهان برمیگردن"

اگر داری به مغزت اندکی هوش
برو بازم به سربازی کیانوش...


#کیانوش_عبداله_پور
۱۶مرداد۱۳۹۷
...
شیرینی پفکی مرنگ
مرمر بابا
۵

شیرینی پفکی مرنگ

۲۹ مرداد ۹۷
شیرینی مرنگ بسیار عالی کاملا توش پوک شده بود
ی تجربه که دارم اینکه ده دقیقه اول در فر رو ببندین تا مرنگتون پف کنه و پوک بشه بعد از اون به مدت ۳۰دقیقه در فر رونیمه باز بزارین تا به همون شکل بپزه تاهم نسوزه هم کاملا خشک بشه
...
کاپ کیک شکلاتی
مرمر بابا
۲۱

کاپ کیک شکلاتی

۳ مرداد ۹۷
سلام دوستان
آقا ما رفته بودیم حمام دیدم صدای همزن میاد بعدهم صدای فندک فر میاد وقتی اومدم دیدم دختر ۱۳سالم مواد کیک روبدون هیچ دستوری /فقط از روی دست خودم دیده بود/درست کرده و ریخته توی این لیوانها و گذاشته تو فر بعد هم از فر که درآورد خودش تزئنش کرد و عکس گرفت اون دست هم دست خوشگل خودش هست
حالا از طعمش بگم که انقدر خوش مزه واسفنجی بود که فکر کنم از خودم بهتر درست کرده بود😍👌
...
کیک شکلاتی ساده
مرمر بابا
۱۱

کیک شکلاتی ساده

۳ مرداد ۹۷
این کیک شکلاتی رو هم دختر خانمم با ی دونه تخم مرغ درست کرده تجربه اولش هست آخه غزل خانم ۱۳سالشه اما انقدر عالی شده بود که فکر کردم کیک بیرون هست آخه وقتی درست کرده بود من خونه نبودم
...
بستنی شکلاتی
مرمر بابا
۲۴

بستنی شکلاتی

۱۳ تیر ۹۷
دل نوشته يك زن

بعد از این که زایمان کردم 40 روز خونه مادرم موندم
روز چهلم همسرم تماس گرفت و گفت میخوام بیام دنبالت برای این که خونه بدون تو هیچ ارزشی نداره

خواستم ناز کنم 4 تا خواهر مجردم هم تشویقم کردن بنابراین گفتم نه نمیام میخوام دو هفته بیشتر بمونم

البته این حرف خواهرام بود منم حرف گوش کن


ناراحت شد و تلاش کرد قانعم کنه ( این جمله رو نمیدونم چیه )

عصر دوباره زنگ زد و ازم خواست که برگردم خونه اما من بر نظر خودم اصرار کردم

دیگه با من حرف نزد و سراغمو نگرفت تا دو هفته بعد اومد منو از خونه مادرم برد

تو راه بهم گفت : من خواستم بیام ببرمت اما تو لج کردی
منم نتونستم تو خونه تنها بمونم زن دوم گرفتم
و طبقه بالای خونمون جاش دادم

تلاش کردم باهاش حرف بزنم سرم داد زد :
👊اگر میخوای خونه پدرت بمونی بمون اگرم میخوای با من بیای بیا

مطمئنا انتخاب من این بود که باهاش برم 👫 و قیافه زن دوم رو ببینم و حالشو بگیرم 😈

وقتی وارد خونمون 🏡 شدم از غصه و حرص سوختم چون می شنیدم صدای کفش پاشنه بلندش 👠 رو که مدام تو خونه حرکت می کرد این صدا گوشامو کر میکرد و از غصه می کشت😡


همسرم هرساعت میرفت بالا پیشش
چیزی که خونمو بجوش می اورد 😡 صدای کفشش👠 بود


یعنی 24 ساعته ⌚ بخاطر همسرم بخودش رسیده 💃و تو خونه راه می ره

دو روز بعد همسرم اومد و گفت میخوام آماده بشی تا بریم بالا به عروس👰 خانم یه سلامی کنی اینم اجباریه

بهترین لباسامو 👗 پوشیدم 🕶 و باهم رفتیم بالا و دم در ایستادیم که کلید رو در بیاره و بذاره تو قفل در 🗝

در همین حین تا شنید کسی در 🚪 رو داره باز میکنه اومد سمت در
منم که صدای کفشش👠 رو. شنیدم داره میاد
تعادلمو از دست دادم و از هوش رفتم

به هوش نیومدم تا این که دیدم همسرم بهم آب می پاشه 💦 صدام کرد و گفت پاشو ببین👀

وقتی نگاه کردم دیدم گوسفندی که سم هاش تو قوطیه 🛢

گفت این قربونیه سلامتی تو و نی نی 👶👸

فقط اشتباهی که کردی نمیخوام دیگه تکرار بشه


گوسفند بیشعور این همه وقت یه صدا نداد بگه بعععععععع🐏😂😂
...