caren's mommy
caren's mommy
شیرینی عید !!!!
caren's mommy
۱۵۱

شیرینی عید !!!!

۱۹ اسفند ۹۶
بالاخره رسیدیم!!!نمیدونین چه داستانی داشتیم
زنگ زده بودم بهشون گفته بودم ساعت ده شب میرسیم من به وقت لندن گفته بودم و اونا هم فکر کردن به وقت ایران گفتم. هیچی دیگه بلند شده بودن اومده بودن فرودگاه (ایران سه ساعت و نیم از لندن جلوتره) دیده بودن ما نیستیم و این هم تز هاشون:
_ شاید پروازشون تاخیر داشته
_ یکم دیگه صبر کنیم شاید برسن
از همه فنا تر هم تز زن داداشم بود:
_شاید زودتر اومدن و دیدن ما نیستیم رفتن خونه😐😐(من نمیدونم داداشم بر چه اساسی رفته گرفتنش ؟؟؟؟ خواهرشوهریم گل کرد یهو)😆
هیچی دیگه دوباره برگشتن خونه
حالا تو این هیر و ویر مامانم زده زیر گریه که بچم تنش به تن خارجی ها خورده راه خونه شو گم کرده 😐😐😐😂😂 این وسط عقل خواهرزاده م کار کرد و گفت شاید منظورشون به وقت لندن باشه. هیچی دیگه نشستن حساب کردن دیدن میشه ساعت دو شب و از بخت بد سه ساعت و نیم اختلاف زمانی رو چهار ساعت حساب کردن
حالا ما ساعت یک و نیم شب رسیدیم و دیدیم کسی نیست هی وایسا وایسا وایسا نمیان که آخرشم گفتیم خودمون میریم خونه و از فرودگاه اومدیم بیرون دیدیم عه اونا هم رسیدین و کلی جیغ و داد و سلام و خوبی و دلم تنگ شده بود و از این فیلم هندیا حالا این شوهر خواهرم چسبیده بود به ماشین و نمیومد طرف ما کاشف به عمل اومد که حلقه گلی رو که واسه ما خریده بودن تو ماشین گیر کرده و نمیاد بیرون و شوهر خواهرم داره تلاش میکنه که بکشش بیرون و همزمان هم سلام علیک میکنه که کسی شک نکنه چی شده 😂😂😂😂 آخرشم اینقدر محکم کشید حلقه گله از وسط نصف شد و شوهر خواهرم عقب عقب رفت و محکم خورد زمین😂😂😂😂😂😂😂 حالا چرا حلقه گل خریدن؟؟؟؟؟ داداشم رفته بود گل سفارش بده فروشندهه ازش پرسیده بود مگه مهمان راه دور داری اینقدر وسواس داری؟؟؟ داداشم هم گفته اره این گلا رو میخوایم ببریم فرودگاه استقبالشون. هیچی دیگه فروشندهه هم به جای سبد گل حلقه گل درست کرده بندازن گردنمون!!!😐😐😐😐 یک آن احساس کردم با چند مدال طلا و برنز از مسابقات المپیک برگشتم!!😂😂
خلاصه اینکه ظاهرا خیلی سوژه بودیم چون هر کی از کنارمون رد میشد یه نگاه مینداخت و یه لبخند ژکوند میزد و رد میشد!!!! اخه ادم اینقدر تابلو؟؟؟؟
...
روز مادر !!!!
caren's mommy
۹۳

روز مادر !!!!

۱۹ اسفند ۹۶
ما خسته و کوفته رسیدیم سر صبح گیر دادن الان همه کنار هم ایم پاشو واسه روز مادر کیک درست کن!!! 😐😐😐😐 منم مظلوم قبول کردم و یه همچین چیزی شد که شوهر خواهرم زد به نام خواهرم😐😐😐 حالا تمام هنر خواهر من تو کیک پختن اینه که کلید انبار رو از پدربزرگم بگیره منو ببره تو انبار و آرد و شکر و روغن رو بده به من و آخرشم بادوم ها رو بچسبونه به کیک 😐😐😐 خیلی هنرمنده ها خیییلییی چسبوندن بادوما کار هر کسی نیست!!!😅

خلاصه روزتون با تاخیر مبارک؛ فرشتگان نگهبان سیب زمینی سرخ کرده❤😆🍟🍟
...
روز مادر
caren's mommy
۱۵۶

روز مادر

۱۷ اسفند ۹۶
این جوری سوپرایز شدیم ما!!!!
الان من ذوق کنم یا نه که شیشه سس گوجه رو خالی کردن و توش آب پرتقال ریختن؟؟؟ 😂😂😂😂😂😂

پ.ن: بالاخره بعد از کلی دوندگی پاسپورت دیلان و نارین رو گرفتیم و میخوایم واسه عید بیایم ایران!!!😍😍 و دوباره خونه خوشگله مون!!! و دوباره ماچ های خاله جان که: ای جاااانته بشم بیا سید خدا ر یه ماچ کنم!!! 😐😐😐😐
...
bread!!!
caren's mommy
۷۸

bread!!!

۱۷ اسفند ۹۶
به نظرتون بریم سروقت آجیلا یا زوده؟!؟!؟!؟؟؟
یکی به من بگه آجیل ها رو کجا قائم کنم؟؟؟
البته کفپوش اون گوشه نشیمن یکم لقه به نظرتون اگه کفپوشو بکنم و یه تونل هم زیرش بزنم تا خیابون اصلی و یه خرده زمینو بکنم و اجیلا رو بذارم توش و روشو سنگ بذارم آقایون جای اجیلا رو پیدا میکنن؟؟؟

پ.ن: روزتون مبارک عشقولیاااا!!!!❤❤❤❤❤❤
...
ماکارون!!!
caren's mommy
۹۱

ماکارون!!!

۱۵ اسفند ۹۶
یادم میاد یه بار به حضرت یار گفتم برو یکم سبزی بخر و وقتی اومد دیدم کیسه کیسه سبزی دستشه😱😱😱 میگم اینا چیه ؟؟؟ میگه چمیدونم از هر نوع چند بسته گرفتم و کیسه ها رو گذاشت و در رفت یقه شو گرفتم نشوندمش رو صندلی و گفتم تو هم باید با من سبزی پاک کنی لعنتی نرووووو هیچی دیگه تقریبا یه ساعت بعد به خودمون اومدیم و دیدیم داریم درباره سرویس طلایی که شمسی خانوم جون دخترخاله همسایه مادربزرگ اینا سر عقد به عروسش داده بود و شبیه بدل بود غیبت میکردیم!!!!
من به این نتیجه رسیدم که اسم ما خانوما بد در رفته که میشینن و غیبت میکنن ولی مشکل از ما نیست مشکل سبزیه ست. 😐
#غیبت_پارتی_با _حضرت_یار
...
عصرونه برای حضرت یار♡♡
caren's mommy
۲۷۱
موکا و کروسانت شکلات هستند عصرونه حضرت یارمون( دیگه یه کارت بانکی حضرت یاره و یه عالمه خرید😈😈😈😅)
میگم که... من موندم چه جوری بعضیا تا آخرین لحظه مهمونی شیک و پیک میمونن؟!؟!؟!؟! من که نیم ساعت بعد موهام شبیه برق گرفته ها میشه ارایشم هم شره میکنه پایین و دور چشمام سیاه میشه و میشم کپی برابره اصل یک عدد پاندا😐😐 واقعا واسم سواله!!! اگه میدونین به ما هم بگین دمه عیده گرفتاریم بخدا!!! اصلا یک در دنیا هزار در آخرت!!!

پ.ن: میگم فکر نکنین من خیلی کدبانو تشریف دارما که هر دفعه واسه کروسانت خمیر درست میکنم ؟!؟!؟! خمیرش اماده ست!!! اصلا نمیدونم خمیرش چجوری درست میشه!!!!! 😅😅 به نظرتون این اعتراف محبوبیت منو به خطر نمیندازه؟؟؟؟😎😎😎😎😁(دچار از خودبیگانگی شدم فکر کنم!!!)
پ.ن: اگه حضرت یار میدونست من سر نوشتن حرف اول اسمش چه مکافاتی کشیدم لیوانو قاب میکرد میزد به دیوار !!!! حالا اینکه چجوری میتونه یه لیوانو قاب کنه به من مربوط نمیشه .... والا😆😆
...
galaxy cake!!!!
caren's mommy
۱۰۶

galaxy cake!!!!

۱۴ اسفند ۹۶
آقای این پسرای من جنگ ستارگان دیدن و کیو کیو کنان روزشونو شب میکردن 😅
هیچی ما هم از اینا براشون درست کردیم😎😎😎 واسه اولین بار هم حضرت یار نقش پایه رو قبول نکرد و خودم این وظیفه خطیر به دوش کشیدم😆
بگذریم..... راستییی!!!! دیدین تو فیلما مثلا پسره عاشق یه دختره میشه که عکاسه و دم به دقیقه میره آتلیه دختره و هی عکس میگیره؟؟؟ ما هم به فامیل داشتیم عاشق یه دختر امپول زن تو درمانگاه سر کوچه شون شده بود.... هیچی دیگه تا روز عروسیشون بنده ی خدا آبکش شده بود😂😂😂
...
only for golden chick!!!!
caren's mommy
۱۳۵

only for golden chick!!!!

۱۲ اسفند ۹۶
جوجه مون خودشو دور پتو پیچونده و با دیلان لم دادن رو مبل و دارن باب اسفنجی میبینن و دستور دادن از اینا بیارن واسش اونم تو هوای منفی دو و بارش تگرگ مخلوط با برف😐😐😐😐(بالاخره اینجا هم برف اومد😄)
حالا دارم از اینا واسه جوجه کوچولو درست میکنم حضرت یار هم با یه کوه رسید خرید نشسته پشت میز آشپزخونه و داره دخل و خرج رو با هم مقایسه میکنه
یهو میپرسه: میگم میدونی پنجاه پوند به علاوه شصت پوند چقدر میشه؟؟؟
من: شما خودت معادله های n مجهولی حل میکنی بعد پنجاه به اضافه شصت رو از من میپرسی؟
حضرت یار: اخه میخوام خودت بدونی میشه صد و ده و میشه پونصد و پنجاه هزار تومن😐
من: 😐😐😐😐 واقعا؟؟؟؟
حضرت یار: بیا اینجا میخوام چندتا آیا میدانید بهت بگم
من: بفرما
حضرت یار: آیا میدانید من پدرم اومده جلو چشمم ؟آیا میدانید قیمت پوند چقدر بالاست؟؟؟ آیا میدانید من گناه دارم ؟؟
من: اوااا خب خودت....
بعد به اینجا که رسید یهو حضرت یار قهقهه زد و گفت:
الان وقتشه دستتو بزنی به کمرت و بگی واااااا حاج آقا از شما بعید بود 😂😂😂
من:😐😐😐😐 حالت خوبه؟؟؟
حضرت یار: نههه😭😭😭😭

طفلک قیمت ها گرفته ش سیستمش ریخته بهم
😂😂😂😂

پ.ن: با تشکر از حضور فعال و پررنگ حضرت یار که پیشنهاد فشفشه رو بستنی از ایشون بود و دوباره نقش پایه رو بازی کردند 😁😍
...
باز هم رول دارچینی 
به سبک و سیاق دیگه!!!
caren's mommy
۶۱
آقا امروز میخواستم با مترو برم پیش کارن حالا نشستم تو مترو این آقای همسر هم رفته بود رو مخم داشتم باهاش تو تلگرام بحث میکردم یه چیزی تایپ کرده بودم میخواستم بفرستم که یهو بغل دستیم گفت:
no no no !! don't put words!!! are you crazy??? he loves you!!!
(نه نه نه این حرفو نزن!!! مگه دیوانه ای؟؟؟؟ اون دوستت داره!!!!)
یعنی پشمام ریخت !!! گفتم آخه مرد مومن من دارم فارسی چت میکنم تو از کجا فهمیدی دارم چی میگم؟!؟!؟!؟!😐😐😐😐😐
حالا جواب میده از ایموجی های عصبانی که فرستادی !!!😐😐😐😐😐
یعنی یه تنه مرز های حریم خصوصی رو جابجا کرد😂😂
همیشه فکر میکردم این معضل سرک کشیدن تو گوشی ماله ایرانه نگو بین المللیه😂😂
هیچی دیگه الانم منتظرم یکی بیاد جوراب نانو 2018 اورجینال با قیمت پایه سه تومن و سه بخر چهارتا ببر بهم بفروشه 😂😂😂 ولی ظاهرا کسی نیست!!!! بابا بخدا ما به هندزفری اصل اپل هم راضی ایم ها😂😂😂😂
...
سوپ شیر
caren's mommy
۸۳

سوپ شیر

۱۱ اسفند ۹۶
ایشون سوپ شیر هستند سفارشی از طرف جوجه😊
خبببب..... و حالا ادامه خاطره ها:
یادتونه تازه پیتزا در اومده بود ؟؟؟ یه روز مامانم بابامو فرستاد نون بخره بابام با دو تا پیتزا برگشت 😱 woooow چه لاکچری !!! حالا ما مونده بودیم این اصلا چه جوری خورده میشه!!! اخرشم به هیچ نتیجه ای نرسیدیم و با قاشق نصفش میکردیم و میذاشتیم لا نون بربری😂😂😂😂😂😂 دیگه نزدیک بود از سفارت ایتالیا زنگ بزنن بگن آبروی ما رو بردین شماها پشمامون ریخت😂😂😂
یا اون مداد ها که با کاغذ باطله درست میکردن!!! عاشقشون بودم😍 وقتی میتراشیدمشون نوشته های رو تراشه ها رو میشستم میخوندم(چه بیکار)😂 اگه ته مدادمون هم پاک کن داشت که دیگه بچه مایه دار محسوب میشدیم همه هم از دم تا اخر مدادشونو استفاده میکردن من که اون پاک کن تهشم میجویدم یه وقت خدایی نکرده پول بابام هدر نره😂😂
مادر بزرگ من که هر چی دم دستش میومد واسش یه رویه بافتنی میبافت حتی واسه سر قوری😐 یه بار جامدادیمو باز کردم دیدم همه ی مدادم یه لباس بافتنی تنشونه 😐 گفتم اینا چیه مامان بزرگم گفت اینا رو واسه مدادات بافتم دستت میگیری دستت درد نیاد و نرم باشه😍😍😍😍😍(عشقه ها!!!)
آقا من نه خاله دارم نه دایی یعنی مامانم تک فرزنده هیچی دیگه از وقتی یادم میاد میگه یه خواهر هم ندارم باباتون باجناق دار بشه بفهمه من با جاریم چی میکشم(قابل توجه حضرت یار!!! ) هر چند که باجناقو نمیشه با جاری مقایسه کرد (امیدوارم جاری جان من تو پاپیون نباشه😆)
اصلا جاری گلی است از گل های بهشت! مگه نه؟؟؟؟!!! (برگرفته از کتاب جغد ها می چرند و گاو ها کرال پشت میروند!!!)
...