مامان حنانه
مامان حنانه

دستور پختی یافت نشد

کیک شیفون شکلاتی
مامان حنانه
۱۶
سلام بانوهای پاپیونی هنرمند روزتون مبارک باشه😍😍
خدا چقدر مهربونه که ماها رو افریده تا مادر برای بچهامون باشیم دختر برای پدر مادرامون باشیم یه همسر برای شوهرامون باشیم غمخوار و دلسوز برای خواهر و برادرامون باشیم😍😍😍 اصن مگه هست بهتر از ما😍😍😍☺☺
خلاصه بگم که روزمون مبارک😍😍
تولد بهترین بانوی دوعالم حضرت فاطمه زهرا هم مبارک باشه برای همه ی شیعیان و مسلمانان😍😍😍🥳🥳
این کیک با اموزشهای خوب نوشین جون سراجی درست کردم هنرجوی مقدماتی بودم البته که قبلا کلاس رفته بودما ولی اصلا به پای کیفیت کلاسای نوشین جون نمیرسید خلاصه که هرکی بره کلاسشون راضیه😍😍
اینم شیفون کاکائویی خوش رنگ و خوش برورو برا مامان جان عزیزم😍
#مسابقه_میلاد_نور
#نوشین_سراجی
#شیفون
#روز_زن

دوستان تشریف بیارین از کانال پوشاکم دیدن کنین خوشحال میشم😊 اگر خودتونو معرفی کنین تخفیف میگیرین😍
https://eitaa.com/nooooraclothe
...
کیک اسفنجی جادویی
مامان حنانه
۲۵
سلام دوستان این کیک اسفنجی با دستور خوب خانوم سراجی عزیز درست کردم سر کلاس ایشون واقعا خیلی کلاس مفید و عالی بود البته مال یک ماه و نیم پیش هست☺ تولد مادرشوهرم
#نوشین_سراجی #خامه_کشی

راستی دوستان من توی ایتا کانال لباس برای بانوان زدم کلی تنوع لباس با قیمتهای خیلی عالی و ارسال رایگان هم دارم خوشحال میشم تشریف بیارین😍☺
و اینکه اگر از پاپیون تشریف بیارین خرید اولتون تخفیف داره و یک جشنواره ویژه هم برای خانومای گلی که اسمشون فاطمه یا زهرا هست تا ولادت حضرت زهرا ده تومن از هر لباسی که بخرن تخفیف میگیرن🤩🤩
https://eitaa.com/nooooraclothe
...
شامی
مامان حنانه
۴۱

شامی

۲ آبان ۰۱
سلام دوستان این شامی واقعا معرکه بود همسر من عاشق کباب شامیه باورتون نمیشه که گفت از این به بعد همیشه با همین دستور درست کن واقعا محشره
حتما درست کنین مشتری میشین😍😍😍😍😋😋😋
#چالش_شامی_کباب_سراجی
...
آش رشته
مامان حنانه
۱۹

آش رشته

۲۴ مهر ۰۱
سالاد ماکارونی ساده
مامان حنانه
۴۱

سالاد ماکارونی ساده

۳۱ شهریور ۰۱
#قرار_معنوی
#شهید_سراوانی
#شهید_شریفی
و تمامی شهدای مدافع امنیت این روزها😔
بسیجی شهید دوست محمدی از مشهد
شهید خالقی از قزوین
شهید اوجاقی تبریز
شهید پاسدار علی محمدی سیستان و بلوچستان
و همه ی مدافعان امنیت ...
...
کیک اسفنجی ۲تخم مرغی
مامان حنانه
۱۲
سلام دوستان خوبین خوشین سلامتین
این مینی کیک به مناسبت تولد مامانم بود ولی عکسشو پست نکردم دیدم عیده وولادت آقامه گفتم به به چه فرصتی بهتر از این و عکسو فرستادم
میبینم از وقتی که نوشین جون کلاس گذاشته تمام پاپیون شده کیکای خوشگل موشگل😍😍😍
ماشالله همه یه پا قناد شدین دیگه قنادیا ورشکست میکنن😁😁😁
کیک منم یکم خامش یه جوریه چون زود آب شد از بس هوا گرم بود همون روز🥲 دیگه نشد که خوشگلتر بشه😢😢😢
...
کیک اسفنجی ۲تخم مرغی
مامان حنانه
۳۱

کیک اسفنجی ۲تخم مرغی

۲۳ فروردین ۰۱
سلام دوستان امیدوارم حال دلتون خوب باشه
نماز روزه هاتون قبول باشه
بعد از مدتها دوری دلم نیومد پست نزارم
عکس اول مینی کیک سالگرد ازدواجمون
و عکس دوم کیک تولد حنانه خانوم
هردو با دستور خوب #تاراجون درست شدن برای #مینی_ کیک 4تا کیک درست کردم که هرکدومش نصف دستور بود و برای کیک دومی دوتا کیک که دوبرابر دستور بود
امیدوارم مورد پسندتون باشه
این روزها یکم حال دلم گرفتست برای حال دلم دعا کنین که بهتر بشم🙏🙂
...
قرارمعنوی
قرارگروهی
خوراک بندری
مامان حنانه
۳۸
سلام دوستان وقتتون بخیر ایام فاطمیه رو تسلیت میگم
دیدم حالا که سوسیس بندری درست کردم گفتم با یک تیر دو نشون بزنم
البته میدونم قرار گروهی خیلی تاخیر خورده و یه مدت خیلی زیادیم هست توفیق پیدا نمیکنم شرکت کنم چقدم خجالت میکشم از بچها هرهفته اطلاع رسانی میکنن
خب و اما قرار معنوی این هفته حر مدافعان حرم شهید مجید قربانخوانی
زندگی این شهید اصلا مو به تن آدم سیخ میشه خدا چقد یه نفرو دوس داره که اینجوری متحول میشه
________
بسیجی شهید مجید قربانخانی متولد ۲۹ مرداد ماه ۱۳۶۹ ه.ش. می باشد. «شهید مدافع حرم مرتضی کریمی با مجید دوست بود. گویا در بسیج با هم آشنا شده بودند. یک بار مرتضی از مجید می خواهد به هیئت آن‌ها برود. اسباب تحولات مجید از همین جا آغاز شد. البتّه ناگفته پیداست که منشأ اثر این تحولات ریشه در باورهایی داشت که سرشت شهید قربانخانی با آن‌ها آمیخته شده بود. نفس سلیم مجید مثل آتش زیر خاکستری بود که در انتظار یک تلنگر نشسته بود تا صفای وجودش را بروز دهد.
شهید قربانخانی از اعضای اصلی هیئت جوانان سیدالشهدا(علیه السلام) یافت‌آباد بودو ازکودکی ارادت خاصّی به اهل‌بیت و حضرت زینب(سلام الله علیها) داشت، امّا دعوت شهید کریمی به هیئت و شنیدن درباره ی مدافعان حرم و مظلومیت اهل بیت در سوریه ، اسباب دگرگونی او را فراهم می سازد .
دوستان شهید اذعان داشتند: آن شب مجید، در هیأت آن قدر گریه می کند که از هوش می رود، وقتی به هوش می آید می گوید: من باشم و کسی نگاه چپ به حرم بی بی زینب(سلام الله علیها) بیندازد. از آن لحظه به بعد اخلاق مجید تغییر می کند. ساکت و آرام می شود. تمام تلاش خود را برای رفتن به سوریه می کند.
همراهی یک دوست خوب، به او در نشان دادن مسیر کمک کرد. شهید مرتضی کریمی در تمام این مراحل با شهید مجید قربانخانی بود. اتفاقاً با هم در یک منطقه و عملیات در تاریخ ۲۰ دی ۱۳۹۴ ه.ش. شهید شدند...

خواهر شهید می گوید: وقتی از سفر کربلا برگشت، مادر پرسیده بود چه چیزی از امام حسین علیه السلام خواستی؟ مجید گفته بود: از امام حسین علیه السلام خواستم آدمم کنه ...
سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریه به کلّی متحول شد، همیشه در حال دعا و گریه بود، نمازهایش را سر وقت می‌ خواند و حتّی نماز صبحش را نیز اول وقت می‌ خواند.
خودش همیشه می‌ گفت نمی‌ دانم چه اتّفاقی برایم افتاده که این طور عوض شده ام و دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم و همیشه در حال عبادت باشم.
پدر شهید می‌گوید:‌«مجید بچه زبر و زرنگی بود و درآمد خوبی داشت. غیر از ماشین نیسان، یک زانتیا هم برای سواری خودش داشت. اما عجیب دست و دلباز بود و اگر مستمندی را می‌دید، هرچه داشت به او می‌بخشید. فکر هم نمییکرد که شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند. گاهی طی یک روز کلی با نیسانش کار می‌کرد، اما روز بعد پول بنزینش را از من می‌گرفت! ته توی کارش را که درمی آوردی می‌فهمیدی کل درآمد روز قبلش را بخشیده است. واقعاً دل بزرگی داشت، تکه کلامش این بود که «خدا بزرگ است می‌رساند.».
مادر شهید می‌گوید: «مجید خیلی شوخ طبع بود و شیطنت داشت، از بیرون نگاه می کردی به نظرت می‌رسید این جوان جز خودش و جمع دوستانه‌ای که با بچه محل‌ها دارد به چیز دیگری فکر نمی‌کند اما من که مادرش هستم می دانم چه ذات خوبی داشت و چه قلب مهربانی در سینه‌اش می‌تپید. می دیدی کله سحر زنگ می ‌زد و می گفت مریم خانم سفره را بینداز که کله‌پاچه را بیاورم. گیج خواب می‌گفتم یعنی چه کله‌پاچه بیاورم؟ می‌گفت با بچه‌ها رفتیم طباخی دلم نیامد تنهایی بخورم. یا یک بار سه روز با ما قهر کرده بود، زنگ می‌زد برایتان غذا فرستاده‌ام. می‌گفتم آقا مجید شما با در و دیوار خانه قهر کرده‌اید یا با ما؟ می‌گفت با این چیزها کاری نداشته باشید، بیرون غذا خوردم دلم نمی‌آید شما از این غذا نخورید. آن قدر دل مهربانییداشت که نظیرش را ندیده بودم.»
پدر شهید هم می‌گوید:«لحن حرف زدن مجید خاص بود. بگویی نگویی داش مشتی حرف می‌زد. من و مادرش را به اسم کوچک صدا می‌زد. به من می‌گفت آقا افضل، مادرش را هم مریم خانم صدا می‌زد. یا مثلاً از بین دایی‌هایش، تنها به دو نفرشان دایی می‌گفت و سه تای دیگر را به اسم کوچک صدا می‌زد.
فرمانده یگان فاتحین تهران می گوید: شب قبل از آغاز عملیات متوجّه شدم مجید با یکی دیگر از دوستانش در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن. لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم «چرا خالکوبی‌ ات مشخص است . چند بار گفتم بپوشان». پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود».

نحوه ی شهادت شهید مجید قربانخانی

مجید قربانخانی در ۲۱ دی‌ماه سال ۹۴ به همراه همرزمانش هم‌چون شهید مصطفی چگینی، شهید مرتضی کریمی و شهید محمد آژند در خان طومان حلب سوریه به شهادت رسیده و مفقود الاثر شد.
ایشان پس از گذشت سه سال از شهادتش به وطن بازگشت. هویت شهید مجید قربانخانی در سال ۹۸ توسط گروه های تفحص شهدا کشف و توسط آزمایش "دی ان ای" شناسایی شد.
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة😔🤲
#قرار_معنوی #قرار_گروهی #سوسیس_بندری #شهید_مجید_قربانخوانی #حر_مدافعان_حرم
اللهم عجل لولیک الفرج
...
قرار معنوی شهید شاهرخ ضرغام
ناگت مرغ
مامان حنانه
۲۱
داستان زندگی شهید شاهرخ ماجرای حُر در کربلا را تداعی می کند فرماندهان بزرگی در گروه کوچک شاهرخ تربیت شدند.آن ها درس ایمان و شجاعت را از شاهرخ گرفتند. بعدها بسیاری از آنان را در واحدهای شناسایی و اطلاعات عملیات لشکرهای مختلف دیدیم. وجود سرداری مانند شاهرخ در روزهای اول جنگ نعمتی بود برای فرماندهان. دو ماه از جنگ گذشته بود ، شاهرخ خیلی تغییر کرده بود ، کم حرف میزد نماز جماعت و اول وقت او ترک نمی شد. در دعای کمیل و دعای توسل با صدای بلند گریه می کرد.از سادات گروهش خواسته بود برای او دعا کنند که شهید شود.
هفده آذر ۵۹ برای انجام عملیات به سمت جاده ی ماهشهر رفتیم.از کانال عبور کردیم و در سکوت به سنگرهای دشمن نزدیک شدیم ، عملیات موفق بود. سیصد کشته از نیروهای دشمن در منطقه افتاده بود.اما با روشن شدن هوا نیروهای تحت امر بنی صدر از ما پشتیبانی نکردند و با پاتک نیروهای دشمن مجبور به عقب نشینی شدیم.
شاهرخ در سنگر ماند تا نیروها بتوانند به عقب بروند با شلیک های پیاپی گلوله های آر پی جی و هدف قرار دادن تانک های دشمن مانع پیشروی آنها می شد. چند تانک دشمن را منهدم کرد. ساعت ده صبح بود. فشار دشمن هر لحظه زیادتر می شد برای زدن ار پی جی بلند شد و بالای خاکریز رفت. یکدفعه صدایی آمد. برگشتم وناباورانه نگاه کردم. گلوله ای به سینه ی شاهرخ اصابت کرده بود. او روی خاکریز افتاده بود. عراقی ها نزدیک شدند. مجبور شدم برگردم. پیکر شاهرخ روی زمین مانده بود. از کمی عقب تر نگاه کردم عراقی ها بالای سر او رسیده بودند از خوشحالی هلهله می کردند.
همان شب تلویزیون عراق پیکر بدون سر او را نشان داد. گوینده عراقی گفت:ما شاهرخ،جلاد حکومت ایران را کشتیم. دو روز بعد دوباره حمله کردیم. به همان خاکریز رسیدیم. اما هیچ اثری از پیکر شاهرخ نبود هر چه گشتیم بی فایده بود. او از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. می خواست چیزی از او نماند. نه نام ، نه نشان ، نه قبر ، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. پیکر سردار شهید شاهرخ ضرغام هرگز پیدا نشد...

#قرار_معنوی
#شهید_شاهرخ_ضرغام
خدایا ما رو هم با این شهدا محشور کن انشالله
...
اسپاگتی با مرغ وسس آلفردو
مامان حنانه
۴۱
شام خوشمزه کنار دخترم و خواهرزاده ی عزیزم😍 حسابی تحویلشون گرفتم😍😍😍
همسرجانم شیفت شب بود خونه نبودن😢😢😢
...