#کیک_هویج
سلام سلام به همه ی دوست جونای خودم،ی نصیحتی بکنمو صحنه رو ترک کنم🙈،این کیک رو درست نکنین چون معتادش میشین،از ما گفتن بود😂😉

🌺کیک هویج انگلیسی🌺
آرد 2 پیمانه و 1 ق غ

روغن مایع 3 چهارم پیمانه

هویج رنده ریز 2 پیمانه پر

تخم مرغ 4 عدد

شکر 1 و یک چهارم پیمانه

هل نصف ق چ

دارچین 1 ق چ

وانیل نوک چاقو

نمک نوک چاقو

پکینگ پودر 2 ق چ

گردو ریز شده در صورت تمایل

آرد،بکینگ پودر،دارچین،نمک،هل رو 3 بار الک کنین و بزارین کنار

تخم مرغ و وانیل رو 1 دقیقه بزنین بعد شکر رو ریخته به مدت 5 دقیقه با همزن برقی بزنین تا حجیم بشه

روغن مایع و هویج رو اضافه کرده مخلوط میکنیم

هم زن رو میزاریم کنار،کم کم از مواد آردی و گردو میریزیم و با لیسک مخلوط میکنیم

من تو قالب گرد 27 ریختم ولی 25 هم واسش کافیه
کاغذ روغنی انداختم روش و 1سانت از دیواره هم چرب کردم مواد رو ریختم
درجه 180،حدود 40 دقیقه،ولی درجه فرها متفاوته،سر بزنید!
نکته:
1،من شیرینیه ملایم کیک رو میپسندم،در صورت تمایل 1 و نیم پیمانه شکر بریزید

2،اگه جوز هندی در دسترس داشتین کمی بریزین،ولی من نداشتم

3،حتما زمان همزدنه تخم مرغ و شکر رو رعایت کنین تا نتیجه مطلوب رو بگیرین

4،این کیک بافت فوق العاده پوک و عالی داره که از خوردنش سیر نمیشین😍😍😍😍
نووووش جان



عشقا من از این دستور استفاده کردم جوز هندی هم نریختم و سه قاشق غذاخوری پودر کاکائو هم اضافه کردم که طعمشو بهشتی کرد😋😍

شرمنده برای عکاسی دست تنها بودم دستم درد گرفت خوب شدن ولی نیاز به لطف شما هم دارم 😍 لایک فراموش نشه ویدیوشو هم میخوام بزارم😁 عکسه چهارم هم خیلی قشنگ شده😍 این و پست قبلیم عکساشون بدون ادیتن

# قرار رفقای فاب

عکس اخری بدون ادیته خودم عاشق عکسا شدم😍 چونعکسارو برش زد همه زیباییش دیده نمیشه😑😐

ورق بزنید عشقا

این پست رو تقدیم میکنم به کسایی که تولدمو تبریک گفتن😉 عکس دومیو خیلی دوست دارم
mina _87❤ y a s a m a n❤کوثر ❤Elina❤مامی مهستی مه یاس❤ پارمیس❤ همتا
M❤❤M
❤یگانه زهرا❤
❤reyhane.bano❤
❤○_○fateme goli☆❤
❤?سارا?❤
❤Mobina_1385❤
❤مهدیس76❤
❤sogand_86❤
❤ALIEGOLI❤
❤ندا کلوچه❤
❤ZAHRA_chef❤
❤R©J.1398/5/3❤
❤♡Farisa♡❤
❤اشپز12ساله❤
❤ZAHRA فونتش عجیب بود❤
❤Hadis katiraei❤
❤Hanieh.g❤
❤♡setia♡❤

این یخ در بهشته ولی خیلی شبیه الاسکای کبابی تو سریاله نوش جانه🤭🤭😂 دوست داشتم اونطوری بنویسم ولی باز نوشتم یخمک 😂 ورق بزنید من دومیو بیشتر دوست دارم

عکس اخری رو نمیخواستم بزارم ولی خوب گذاشتم😂 اخه دوتا اخری شبیه همن🤣

این پیتزا رو با خمیر جادویی درستیدم🤪 بلایکید یلا😁🤣

سلام🙋‍♀️
چطورین🤷‍♀️
این عکسا خیلی یهویی شدن😅 از یهطرف بابام منتظر بود از یه طرف هم من داشتم عکس میگرفتم🙄😂 برای نورپردازی هم بادکنک سفیدو باد کردم پشتش چراغ گذاشتم مثل چراغ های نوردهیه اتلیه میشه تقریبا اما به ابعاد کوچیکتر😅😅
لایک هم فراموش نشه😉

مرد فقیر و بقال
مرد فقیری بود که همسرش کره می‌ساخت و او آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت، آن زن کره‌ها را به صورت دایره‌های یک کیلویی می‌ساخت. مرد آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را می‌خرید.
روزی مرد بقال به اندازه کره‌ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمی‌خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من می فروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار می‌دادیم.


عکس اخری بدون فیلتره یه راهکار بهتون بدم😂 هروقت میخواستین عکس بگیرید و نیاز به چایی داشتید رنگ خوراکیه قرمز و سبز رو قاطی کنید رنگ چایی میشه 😂 شتر دیدی ندیدی🤣🤣🤣منم حوصله نداشتم کسی هم نمیخورد مجبور شدم اینکار رو بکنم

‌

📚عارف و نانوا

عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود.
روزی به آبادی دیگری رفت
عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت: نه.
گفت: فلان عابد بود،
نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم،
عابد قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد.
وقتی همه شام خوردند،
نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی!

‌‌‌‌‌‌
‌‌‌
اینم بخاطر سرما خوردگی درست کردم😑🥴🤒

داستان شکر نعمت

روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم میـــخواهد کـه با یکی از کارگرانش حرف بزند، خیلی وی را صدا میزند اما بـه خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمیشود.

 

بـه ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰دلاری بـه پایین می اندازد تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند، کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش میگذارد و بدون این کـه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود.

 

بار دوم مهندس ۵۰دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون این کـه بالا را نگاه کند پول را در جیبش میگذارد، بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ بـه سر کارگر برخورد می کند. دراین لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را بـه او میگوید.

 

این داستان همان داستان زندگی انسان اسـت. خدای مهربان همیشه نعمتها را برای ما می فرستد اما ما سپاسگزار ا نیستیم و لحظه اي با خود فکر نمی کنیم این نعمتها از کجا رسید. اما وقتی کـه سنگ کوچکی بر سرمان میوفتد کـه در واقع همان مشکلات کوچک زندگی اند بـه خداوند روی می آوریم. بنابر این هر زمان از پروردگارمان نعمتی بـه ما رسید لازم اسـت کـه سپاسگزار باشیم قبل از این کـه سنگی بر سرمان بیفتد.



عشقا من این عکسمو خیلی میدوستم تازه راه افتادم برا عکس گرفتن ولی شما عکس سوم و شیشم رو ببینید زیر نور افتابه😉

خاطره انگیز ترین شیرینی بود که درست کرد😅😅 عکس ها تقریبا متفاوتن ورق بزنید به هر کدوم که عشقتون کشید رای بدید(لایک)😍😍😍

برای باره هشتم میفرستم ایا قبول میکنی یانه😐😂