سالاد لبو

۲.۳k لایک
۱۲۹ نظر
میگویند پدر حاج شیخ عباس قمی مفاتیح الجنان، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود. حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسأله می گفت. پدر حاج شیخ عباس نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود.

♥️•☜حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که "بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید؟ بیا و بنشین و بفهم!" حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت:"پدر جان! دعا کن بفهمم" نگفت این کتاب را من خودم نوشتم،

♥️•☜نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت: "پدر جان! دعا کن بفهمم"

نظرات

https://sarashpazpapion.com/user/5fc92dbd3ea933.63848927
فوق العاده
حتما حتما فالو کنید
آره عزیزم پیداکردم، سپاسامابراشماخوشگلتره😉
و
عشق یعنے سلامتے شما...
و سلامتے شما یعنے قشنگے این دنیا...
و من امروز دنیایے قشنگ آرزو دارم براے شما...ممنونم خانمی⚘⚘
مشاهده سایر نظرات