عکس نون پنجره ای
zahra_85
۱۸۶
۵۸۳

نون پنجره ای

۳۰ بهمن ۹۹
ادامه#پارت_بیستو_نهم
_بانویه زیبا بهم افتخار یه دور رقصو میدین
اول نگاهی به دستش وبعد به صورتش کردم
کم کم اخمام رفت توهم
+خیر
خواستم نگامو بگیرم که گفت
_ناز میکنی خوشگله نازکشمونم ملسه
وبعد تکیه داد به صندلیم
خم شد سمتم صورتامون یه وجب باهم فاصله داشت نگاش تو صورتم چرخید دستش اومد بالا که بشینه رویه گونم
که از پشت یکی دستشو گرفت پشتش پیچوند ثانیه ای نگذشت که صورتش قرمز شدو از درد دادی کشید که پرده گوشم از وسط جر خورد
کشیده شد عقب که حالا تونستم کسیکه این کارو باهاش کرده رو ببینیم اراز
کوبیدش تو دیوار
پاشدم رفتم سمتشون صورت اراز قرمز شده بودو رگه گردنش ورم کرده بود درست عاشقم نیس اما هر چی باشه حکم زنشو دارمو ناموسشم
_میشکنم اون دستی که بخوره به ناموسم
پسره از درد ناله میکرد دستش شکسته بود واراز همون دیتو میفشورد
+اراز بسه دیگه مرد
نگاهه خونی شو بهم داد
_تو خفه شو
واااااا بی اعصاب بیریخت خرسه پشمالویه یخیییییی
نگاهه چند نفر بهمون بود
یهو سرو کله اقایه افخم گیدا شدو هراسون به سمته اراز اومد
_اراز جان ولش کن مهمونیو خراب نکن خودم میدم دسته بچه ها حسابشو برسن
اراز پسره رو ول کرد که افتاد رو زمین ونامله ای از درد کرد
دونفر کله گنده اومدنو جمعش کردن اراز خشمگین به سمتم اومدو مچه دستمو گرفتو کشید
_ما دیگه بریم اقایه افخم مهمونیه خوبی بود
_کجا اراز جان هنوز که اوله مهمونیه
_بهتره ما بریم تا الانم که بودیم خیلیه
افخم دیگه لال شد
به سمته خدمه ای رفت وبهش گفت لباسمو بیاره اونم سریع سیر لباسمو اورد تنم کردم شالمم سرم کردم اراز دوباره مچ دستمو گرفتو کشیدم تمو راه سنگ فرشو با قدمایه بلند برداشت منم دنباله خودش کشید
اروم لب زدم
+دس.. تممم
سر چرخوندو نگاهه وحشناکی بهم انداخت
لال شدم به سمته ماشین رفت درو باز کردو حولم داد داخل درو بستو به سمته صندلیه خودش اومد
با سرعت زیاد به سمته خونه میروند.......
#اجباربه#خوشبختی
#فصل_دوم#پارت_سیم
تو خودم جمع شده بودم میترسیدم از خونه رفتن میترسیدم
دعا دعا میکردم یکی بهش زنگ بزنه کارش داشته باشه بیخیال من بشه اما زهی خیال باطل
رسیدیم خونه ماشینو تو پارکینگ پارک کرد پیاده شد
اما من تکون نخوردم
به سمته من اومد درو باز کرد مچه دستمو گرفتو کشیدم به سمته اسانسور رفت یکی دوبار کلیدشو زدش تا درش باز شد
منو هول داد داخل وبعد خودش اومد
پاشو کلافه کف اسانسور میکوبید تازه نگام به خودم افتاد
شالم افتاده بود رو شونه هام دکمه هایه مانتومم باز بود
شمالمو درست کردم با دستمم جلویه مانتومو گرفتم که از هم باز نشه
دره اسانسور باز شد دوباره بازومو گرفتو کشیدم
دره خونه رو باز کردم منو همراه خودش کشید به سمته سالن به سمته مبلا رفت محکم حولم داد سمته مبله دو نفره افتادم روش
روبه روم رو مبل تک نفره نشست پاشو رو پاش انداخت دستاشو جلوش قلاب کرد
_میشنوم
+چیرو
یک ابروشو بالا انداخت
_اینکه چیکار کردی اون پسره اومد سمتت
با چشمایه گشاد شده بهش زول زدم
+من کاری نکردم
اخمیش پر رنگ تر شد
_هه کاری نکردی حتما یه کرمی ریختی که اومده سمتت
+نه به خدا
_قسم نخور
+میخواستم چیکار کنم که بیاد سمتم
_مثلا لبخندی چشمکی عشوه اومدنی
بلند شدم
+ببین من مثل دخترایه پسر ندیده نیستم که تا یه پسر ببینن براش قشو ضعف کنن از وقتی که یادمه خونمون مهمونی بود که توش پره پسر خوشگل به قوله بعصیا دختر کش بود که از قضا میلیاردرم بودن
اما من، من اونقدر حیا وعفتم، نجابتم از همه مهمتر غرورم برام مهم بود که بهم اجازه نمیداد حتی نگاهشون کنم
الانم که زنه تو شدم از رویه اجباره برا اینکه اگه نمایشی زنه تو نمیشدم مجبور بودم به اجبار با ارشام باشم من اون موقع داشتم با افسون حرف میزدم که سرو کله این پسره پیدا شد هر کاری کردم بره نرفت هنوز پرو تر شد تا اینکه تو اومدی نمیومدی هم من درخواست پسره رو قبول نمیکردم چون در حد پاکیه خودم نمیدیمش
عصبانی بودم
نشستم روبه روش اروم تر شده بود
_در هر حال لازم نمیدیدم باهاش هم کلام بشی
+جوابشو نمیدادم که پرو تر میشد
_جوابشو دادی که جری تر شد از این به بعد تو بقیه مهمونی ها جرعت نداری از کنارم جم بخوری حوصله ندارم از فردا پشت سرم بگن زنش هر..ز...ه.. س
لب برچیدم اصلا از حرفش خوشم نیومد
بهم برخورد
خواستم حرفی بزنم که نزاشت
_برو تو اتاقت جلو چشمم نباش
+من
_ساکتتتتتت پاشو برو تو اتاقت
اخرین نگاهمو بهش دوختمو به سمته اتاقم رفتم درو بهم کوبیدم در حالی که مانتو شالمو در میاوردم زیر لب غر غر میکردم
+بیشعور یخی تا کم میاره پاشو برو تو اتاقت
اخه خرسه گنده این چه کاریه
اداشو در اوردم
+پاشو برو تو اتاقت
اتاق برو تو فرقه سرت نخواستیم
به سمته میز رفتمو ارایشمو پاک کردم
+روانپریش هنوز کبودیه دفعه قبل خوب نشده دوباره کبودش کرد
یکی نیس بهش بگه چرا میکشیم خودم که دارم میام
در همون حال لباسمو عوض کردم ورو تختم دراز کشیدم
دستامو به حالت دعا به سمته سقف گرفتم
بلند گفتم که شاید بشنوه
+خداوندا صایع کنندگان را که پس از ضایع شدن میگن پاشو برو تو اتاقت رو شفا بده که انقدر رو مغز ادم یورتمه نرننننننننننن امینننننننننن
هوفیییی کشیدمو به پهلو شدم وکم کم چشمام گرم شدو خوابم برد
سه روزی از اون ماجرا میگذره
قرار بود امروز اراز ظهر بیاد خونه انگار کاره مهمی باهام داشت
زیره گازو خاموش کردمو به سمته اتاق رفتم
لباسامو با یه دست لباس پوشیده عوض کردمو رفتم تو سالن رو به رو تیوی نشستم همینطوری کانالارو بالا پایین میکردم که صدایه در اومد وبعدش اراز اومد داخل تو دید من نبود وقتی وارد خونه شد
سرشو چرخوند ونگام کرد
همونطور بدون هیچ تغییر حالتی تو چهرم گفتم
+سلام خسته نباشی
_سلام ممنون
+ناهارو بیارم یا اول چایی میخوری
_نه اول ناهار میخورم
سری تکون دادم
+پس تا لباستو عوض کنی میزو چیدم
سری تکون دادو به سمته اتاقش رفت
بلند شدمو میزو چیدم ماکارونی پخته بودم دستپختم بهتر شده بود
اراز اومد با هم تو سکوت ماکارونی رو خوردیم
واقعا عالی شده بود
اراز غذاشو تموم کرد گوریل همشو خورد خجالت نمیکشید غذایه منم از جلوم بر میداشت
به صندلی تکیه داد
_بعد بیا تو سالن کارت دارم
سری تکون دادم بلند شدو رفت
تشکرم نکرد اختاپوسسسسس
دمه دره اشپزخونه برگشتو گفت
_خوشمزه بود
همیییننننننن خوشمزه بود پس دستم درد نکنه چییییی
هوفففففف
بعدا انجام دادنه کارا دوتا چایی خوش رنگ ریختمو رفتم پیشه اراز
با فاصله کنارش نشستم
+خوب بگو چیکارم داری
از گوشه چشم نگام کرد
_فردا ارزو میاد اینجا
چند تانیه مکت کردم حرفشو تو ذهنم حلاجی کردم
یهو جیغ زدم
+واییییییی اراز واقعا ارزو میاد اینجا
همونطور که رو مبل بالا پایین میپریدم گفتم
+اخخخخخ جون ارزو میاددددد
تو یه حرکت ناگهانی کاملا غیر ارادی پریدمو گونه ارازو بوسیدم
تا فهمیدم چه غلطی کردم ازش جدا شدم
دستمو رو لبم کشیدم سره جام نشستم
+ببخشید حواسم نبود
از گوشه چشم به اراز خیره شدم اول تو شوک با چشمایه گشاد شده نگام میکرد بعد به خودش اومد اخم کرد راست نشستو گفت
_اشکالی نداره
در ضمن اخره هفته رستوران با افخم دعوتیم روزه قبلش میریم خرید
سری تکون دادم که بلند شدو به سمته اتاقش رفت
تا وارده اتاقش شد چنگی به گونم زدم
+واییی خاک عالم به سرم پسره مردمو بوسیدم ریلکسم نشستم.......
...
نظرات