فاطمه⁦❤️⁩زهرا
فاطمه⁦❤️⁩زهرا

دستور پختی یافت نشد

السلام علیک
یا فاطمه معصومه (س)
اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 💫
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج ✨

دختر كوچكی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینكه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.
بعد از ظهر كه شد، ‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.
مادر كودك كه نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینكه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت كه با اتومبیل بدنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی كه آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حركت كرد.
اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد كه مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حركت بود، ولی با هر برقی كه در آسمان زده میشد، او می‌ایستاد، به آسمان نگاه می‌كرد و لبخند می زد و این كار با هر دفعه رعد و برق تكرار می‌شد.
زمانیكه مادر اتومبیل خود را به كنار دخترك رساند، شیشه پنجره را پایین كشید و از او پرسید: چكار می‌كنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟
دخترك پاسخ داد: من سعی می‌كنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عكس می‌گیرد!

باشد كه خداوند همواره حامی شما بوده و هنگام رویارویی با طوفان‌های زندگی كنارتان باشد. در طوفانها لبخند را فراموش نكنید!

سلام🌷
ولادت حضرت فاطمه معصومه (س) رو بهتون تبریک میگم ⁦❤️⁩😍😍
گل دخترا روزتون مبارک ⁦❤️⁩😍🌈
عاقبت به خیر بشین 💚😍
مامانا روز گل دخترای نازتون مبارک😍⁦❤️⁩
شاهد موفقیت ها و عاقبت به خیریشون باشید 💚⁦☘️⁩✨
فرشته های زمینی روزتون مبارک⁦♥️⁩😍😍😍
روزتون پر از خیر و برکت💚⁦☘️⁩
دلتون شاد⁦❤️⁩😍😍

 روزمون رو با سلام به حضرت فاطمه معصومه (س) منور و متبرک کنیم 😍

السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر
يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ

التماس دعای فرج 💚⁦☘️⁩

إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ
وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ
وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى
وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ
وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ
فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا
کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ
اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ
یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی
السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ

در پناه خدا باشید 💚

#ولادت #روز_دختر
#ولادت_حضرت_فاطمه_معصومه_(س)
#عیدتون_مبارک
#کاپ_کیک #کیک
#گاناش #گاناش_بدون_خامه
#اللّٰهم_عجّل_لِوَلیکَ_الفَرج
#حضرت_مهدی_(عج)
#امام_زمان_(عج)
#داستان #داستانک #داستان_کوتاه
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
...
تلاش کن و به خدا بسپار.....
اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 💫
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج ✨

روزی پدر و پسری بالای تپه‌ای خارج از شهرشان ایستاده بودند و آن بالا همان طور که شهر را تماشا می‌کردند با هم صحبت می‌کردند.
پدر می‌گفت: اون خونه رو می‌بینی؟
اون دومین خونه‌ایه که من تو این شهر ساختم.
زمانی که اومدم تو این کار فکر می‌کردم کاری که می‌کنم تا آخر باقی می‌مونه...
دل به ساختن هر خانه می‌بستم و چنان محکم درست می‌کردم که انگار دیگه قرار نیست خراب شه...
خیالم این بود که خونه مستحکم‌ترین چیز تو زندگی ما آدماست و خونه‌های من بعد از من هم همین‌طور می‌مونن.!!
اما حالا می‌دونی چی شده؟
صاحب همین خونه از من خواسته که این خونه رو خراب کنم و یکی بهترش رو براش بسازم...
این خونه زمانه خودش بهترین بود ولی حالا...!
این حرف صاحب‌خونه دل منو شکست ولی خوب شد...
خوب شد چون باعث شد درس بزرگی رو بگیرم....
درسی که به تو هم می‌گم تا تو زندگیت مثل من دل شکسته نشی و موفق‌تر باشی...
پسرم تو این زندگی دو روزه هیچ چیز ابدی نیست، تو زندگی ما هیچ چیزی نیست که تو بخوای دل بهش ببندی جز خالقت.
چرا که هیچ‌چیز ارزش این رو نداره و هیچ‌کس هم چنین ارزشی به تو نمی‌تونه بده...
"فقط خدایی که تو رو خلق کرده ارزش مخلوقش رو می‌دونه و اگر دل می‌خوای ببندی همیشه به کسی ببند که ارزشش رو بدونه و ارزشش رو داشته باشه 👌"

سلام🌷
الهی که حال دلتون خوب باشه 😍⁦❤️⁩
سلامت و تندرست باشید 💚

إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ
وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ
وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى
وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ
وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ
فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا
کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ
اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ
یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی
السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ


#کوکی #کوکی_شکلاتی
#داستان #داستانک #داستان_کوتاه
#امام_زمان_(عج)
#دعای_فرج
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
...
نگران آینده نباش
خدا از قبل اونجاست
اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 💫
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج ✨

نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد. یک روز او با صاحب کار خود موضوع را درمیان گذاشت.
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند.
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.
سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد، از او خواست تا به عنوان آخرین کار، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.
نجار در حالت رودربایستی، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود. پذیرفتن ساخت این خانه را برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود. برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت، کار را تمام کرد.
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد. صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد.
زمان تحویل کلید، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار، یکه خورد و بسیار شرمنده شد.

در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود، لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار می برد و تمام مهارتی که در کار داشت برای ساخت آن بکار می برد. یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد.

آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند. 🌸


إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ
وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ
وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى
وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ
وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ
فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا
کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ
اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ
یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی
السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ


#نوستالژی
#عکس_نوستالژی
#کیک #کیک_ساده
#کیک_مادر
#کیک_ساده_ترکی
#امام_زمان_(عج)
#دعای_فرج
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
...
السّلام عَلیک
یا امام حَسَن یا کریم اهل بیت (ع)
اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 🌼
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج ✨

کارت بانكيم رو به فروشنده دادم و با خيال راحت منتظر شدم تا كارت بكشه، ولى در كمال تعجب، دستگاه پيام داد:
"موجودى كافى نمي‌باشد! "
امكان نداشت، خودم می‌دونستم كه اقلا سه برابر مبلغى كه خريد كردم در كارتم پول دارم.!!
با بی‌حوصلگى از فروشنده خواستم كه دوباره كارت بكشه و اين بار پيام آمد:
"رمز نامعتبر است."
اين بار فروشنده با بی‌حوصلگى گفت:
آقا لطفا نقداً پرداخت كنيد، پول نقد همراهتون هست؟!
فكر كنم كارتتون رو پيش موبايلتون گذاشتين كلاً سوخته...
در راه برگشت به خانه مرتب اين جمله‌ى فروشنده در سرم صدا ميكرد؛
"پول نقد همراهتون هست"؟

""خدايا...
ما در كارت اعمالمان كارهاى بسيارى داريم كه به اميد آنها هستيم مثلا عبادت‌هايى كه كرديم، دستگيرى‌ها و انفاق‌هايى كه انجام داديم و...
نكند در روز حساب و كتاب بگويند موجودى كافى نيست و ما متعجبانه بگوييم:
مگر می‌شود؟ اين همه اعمالى كه فكر می‌كرديم نيك هستند و انجام داديم چه شد؟!
و جواب بدهند:
اعمالتان را در كنار چيزهايى قرار داديد كه كلاً سوخت و از بين رفت...!""
""كنار «بخل»
كنار «حسد»
كنار « ريا»
كنار «بى‌اعتمادى به خدا»، كنار «دنيا دوستى» و ...
نكند از ما بپرسند:
نقد با خودت چه آورده‌اى؟ و ما كيسه‌هایمان تهى باشد و دستانمان خالى...
* خدايا!
از تمام چيزهايى كه باعث از بين رفتن اعمال نيكمان مي‌شود به تو پناه می‌بریم🌸💖

شب قدر، سرنوشت یک سال ما تعیین می‌شود. این شب ها را از دست ندهیم. برای تعجیل در فرج امام زمان (عج) دعا کنیم.
از حاجت های دلتون خبر ندارم ولی
آرزو میکنم در این شب های با عظمتِ قدر بهترین تقدیرها براتون مقدّر بشه.
در این شبهای عزیز من رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نذارید.
 التماس دعای فرج 💫
التماس دعا 💚

دعای فرج رو با هم بخونیم، هدیه به امام زمان (عج)🌹
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ
وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ
وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى
وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ
وَ عَرَّفْتَنَا بِذَٰلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ
فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیبا
کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ
اِکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ
وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ
یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ
اَلْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی
اَلسَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ
اَلْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ


#نذر_امام_حسن(ع)
#کریم_اهلبیت
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
#داستانک #داستان
#داستان_کوتاه
#دعای_فرج
#اللّٰهم_عجّل_لِوَلیکَ_الْفَرَج
...
تخم مرغ هفت سین

تخم مرغ هفت سین

۲۸ اسفند ۰۱
اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 🌼
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج ✨

مجلس میهمانی بود.....
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود...
اما وقتی که بلند شد، عصای خویش را
بر عکس بر زمین نهاد.....
و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت...
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده.....
به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت:

پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!

پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود.....

مواظب قضاوتهایمان باشیم....

مهم نیست که چه "مدرکی" داریم
مهم اینه که چه "درکی" داریم

دلتون شاد⁦❤️⁩😍

#تخم_مرغ
#تخم_مرغ_هفت_سین
#تخم_مرغ_نوروز
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
#داستان #داستانک
#داستان_کوتاه
...
تخم مرغ هفت سین

تخم مرغ هفت سین

۲۸ اسفند ۰۱
اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 💫
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج ✨

شخصی برای اولین بار یک کلم دید.
اولین برگش را کند،
زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و ...
با خودش گفت:
حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادوپیچش کردن ...!
اما وقتی به تهش رسید و برگها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگها پنهان نشده،
بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگهاست ...

حکایت زندگی هم این چنین است
ما روزهای زندگی رو تند تند ورق
می زنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده،
درحالیکه همین روزها آن چیزی ست که باید دریابیم و درکش کنیم...
و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر
غصه‌هایی که خوردیم،
نه خوردنی بود نه پوشیدنی،

فقط دور ریختنی بود.!

✨زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم✨


#تخم_مرغ
#تخم_مرغ_هفت_سین
#تخم_مرغ_نوروز
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
#داستان_کوتاه
...
تو بیایی بهار می آید......
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفَرَج
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی (عج) 🌼
شما هم دعوتید......
خوش به حال هر کسی که امام زمانش براش دعوتنامه بفرسته،
دعوتنامه
از طرف جمعی از منتظران
سلام دوست گرامی،
با دوستان و خانواده ی خود همدل و یک صدا می شویم برای پایان دادن به روزگار تاریک غیبت، و فرج امام زمان (عج) .....
و متوسل می شویم به کشتی نجات اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
از شما هم دعوت می کنیم به:

💫✨🌼چله عظیم قرن🌼✨💫
چهل روز زیارت عاشورا
و روزانه چهل مرتبه ذکر « اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج »
شروع چله: شب نیمه شعبان
خاتمه: شب ۲۴ رمضان مبارک

با آمدن منجی هیچ فقیری در جهان نخواهد بود.
از بین رفتن بیماری ها با آمدن منجی.
شادی و آرامش همیشگی ارمغان ظهور منجی.
آینده ای درخشان؛ دستاورد ظهور منجی.
ریشه کن کردن بدی ها توسط منجی.
نزول برکات زمینی و آسمانی به وسیله ی ظهور منجی.

با هم قرار بگذاریم تا هر روز برای آمدن منجی دعا کنیم.

شاید یکی بگه ما صبر می کنیم، این طرح انجام بشه و یه طرح دیگه شرکت می کنیم، ممکنه که شرایط خیلی فرق کنه؛ اول از کجا معلوم که ما باشیم.
دوم ما این مسائلی که می‌بینیم، این مقدراتیِ که شب های قدر گذشته برامون رقم خورده و حالا اگه تو این احتمالاتِ شب های قدری که در پیش داریم که نیمه ی شعبان یکیشه، شب نوزده رمضان، شب بیست و یکم و شب بیست و سوم رمضان
تو این شب ها چیزی رقم بخوره برگردوندن اون، تغییر اون مقدّر شده به مراتب سخت ترِ
این نکته ایِ که خوب باید هممون دقت کنیم، برگرداندن اون مقدّراتی که رقم خورده به مراتب سخت‌ ترِ، لذا ما هر کاری می خوایم انجام بدیم بیایم تو همین بازه ی زمانی انجام بدیم که میخواد رقم بخوره که تا انشالله اونی که میخواد رقم بخوره بهترینش برا ما باشه.

برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج)
اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 💫
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج انشاللّٰه ✨

با هم دعای فرج رو بخونیم🌼

إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ
وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ
وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى
وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ
وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ
فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا
کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ
اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ
یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی
السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ

میلاد با سعادت امام زمان (عج) رو بهتون تبریک میگم😍⁦❤️⁩✨💫🌈
عیدتون مبارک⁦♥️⁩😍😍
انشاللّٰه بهترین ها نصیبتون 🌼⁦🕊️⁩💫✨
دیدن روی مهدی (عج) 😍 نصیبتون😍⁦❤️⁩🌹✨
انشالله جشن ظهور امام زمان (عج) 😍⁦❤️⁩🌹🌈✨

#انتظار_فرج
#دعای_فرج
#اللّٰهم_عجّل_لِوَلیکَ_الفَرَج
#نیمه_ی_شعبان
#امام_زمان_(عج)
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
#خمیر_جادویی
#نان_رول #چای
...
ماه شعبان
ماه رسول خدا (ص) ⁦❤️⁩
بِسم اللّٰه الرَّحمٰن الرَّحیم
داستان کوتاه🌹
پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتنی را به سمت تلفن هُل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه‌های تلفن برسد؛
 و شروع کرد به گرفتن شماره‌ای هفت رقمی. مسئول داروخانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد.
   پسرک پرسید : « خانم، می‌توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن‌ها را به من بسپارید ؟»
  زن پاسخ داد : « کسی هست که این کار را برایم انجام می‌دهد.»
  پسرک گفت: «خانم، من این کار را نصف قیمتی که او می‌گیرد انجام خواهم داد.»
  زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملاً راضی است.
   پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: « خانم، من پیاده‌ رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می‌کنم، در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.»
مجدداً زن پاسخش منفی بود.
  پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت:
  « پسر ... از رفتارت خوشم میاد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری بهت بدم.»
 پسر جوان جواب داد: «نه ممنون گ، من فقط داشتم عملکردم رو می‌سنجیدم، من همون کسی هستم که برای این خانوم کار می‌کنه!»

اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 💫
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج انشالله 💚

ولادت امام حسین (ع) مبارک باد
امشب برای فاطمه گوهر رسیده است
شادی به قلب و جان پیمبر رسیده است
حیدر نظاره کن که دلبر رسیده است
مژده بده حسن برادر رسیده است
ولادت امام حسین (ع) گرامی باد
آمد به دنیا، اُمید دل‌ها
نور افشان شده، خورشید زهرا
آید ندا از، عرش معلا، اِنّ الحسینَ مصباحُ الهُدی

ولادت با سعادت امام حسین (ع) و امام سجاد (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع) رو بهتون تبریک میگم 💫✨😍
سلامت و تندرست باشید 🌷🌷🌷
دلتون شاد⁦❤️⁩

#عزیزم_حسین
#اعیاد_شعبانیه
#عیدتون_مبارک
#کیک_ساده #کیک_مادر
#کیک_فنجونی #کیک_هل_و_گلاب
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
#داستان_کوتاه #داستان #داستانک
...
مادر.....
واژه ای به وسعت تمام هستی
داستان کوتاه
پزشک و جراح مشهور روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد، باعجله به فرودگاه رفت .
بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم .
دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت: من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما میخواهید من 16ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟
یکی از کارکنان گفت: جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید می توانید یک ماشین کرایه کنید، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است، دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود.
ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه راگم کرده خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد.
کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد، صدای پیرزنی راشنید: بفرما داخل هرکه هستی، در باز است …
دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند.
پیرزن خنده ای کرد و گفت : کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی، ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تاخستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری .
دکتر از پیرزن تشکرکرد و مشغول خوردن شد، درحالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود .
که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود، که هرازگاهی بین نمازهایش او را تکان میداد .
پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که دکتر به او گفت :
بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی شما شدم، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.
پیرزن گفت : و اما شما ، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است .
ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا
دکتر ایشان گفت: چه دعایی ؟
پیرزن گفت: این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من است که نه پدر دارد و نه مادر، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند.
به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست، ولی او خیلی از مادور هست و دسترسی به او مشکل است و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم .
میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود پس از الله خواسته ام که کارم  را آسان کند.
دکترایشان در حالی که گریه میکرد گفت:
به والله که دعای تو، هواپیماها را از کار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت. تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من بخدا هرگز باور نداشتم که الله عزوجل با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا میکند. و بسوی آنها روانه میکند.
وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه میشود، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می ماند.

اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 🌼
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج انشالله 💫

ولادت حضرت فاطمه الزهرا (س) و روز مادر و روز زن مبارک⁦♥️⁩
دلتون شاد 💟

#ولادت_حضرت_فاطمه_الزهرا_(س)
#روز_مادر #روز_زن #مادرانه
#نوستالژی
#داستان #داستان_کوتاه #داستانک
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
...
السلام علیک یا فاطمة الزهرا
سلام حضرت مادر
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ
وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
اللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلَادِهَا
اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى
فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا خَدِيجَةَ الْكُبْرَى صَلَاةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِيهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
وَ تُقِرُّبِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلَامِ


پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند:
يَا فَاطِمَةُ ، مَنْ صَلَّى عَلَيْكِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ أَلْحَقَهُ بِي حَيْثُ كُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ
اى فاطمه! هر کس بر تو صلوات بفرستد خداوند او را می‌‏آمرزد و در هر جاى بهشت که باشم؛ وى را به من ملحق سازد.
 (بحارالانوار ج ۴۳ص۵۵)

شهادت مظلومانه ام ابیها مادر سادات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به امام زمان (عج) و همه‌ی شیعیان تسلیت عرض می‌کنم.
مولایمان صاحب عزادار می آید.....
آجرک اللّٰه یا صاحب الزمان (عج)

اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 💚
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج انشالله 💚
التماس دعای فرج 🌼


#تسلیت_به_امام_زمان_عج
#برای_مادر_اربابم
#نذر_فاطمیه
#فاطمیه #ایام_فاطمیه
#حلوا
#چالش_عنصر_تسبیح
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
...
سفره یلدا
ساده و نوستالژی
توکل
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند. مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است.
به او گفت:
چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی؟
جواب داد که: من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا میدهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟
آن مرد که از عرفای بزرگ ایران بود، می گوید: از خودم شرم کردم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم…!

اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 💚
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج انشالله 💚⁦☘️⁩✨

دلتون شاد⁦❤️⁩
یلداتون مبارک 😍😍⁦❤️⁩🍉



#سفره_یلدا #یلدا #سفره #ساده
#سفره_یلدا_ساده_و_نوستالژی
#کیک_شکلاتی #کیک #کیک_شکلاتی_ساده
#داستان_کوتاه #داستان
#توکّل #توکل_به_خدا
#نوستالژی
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
...
مهم خداست
که حواسش بهت باشه....
داستان کوتاه
کریم خان زند و درویش
”درویشی تهی‌‌دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد.
چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد.
کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند.
کریم خان گفت: این اشاره‌های تو برای چه بود؟
درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم.
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود؛ گفت چه می‌خواهی؟
درویش گفت: همین قلیان، مرا بس است.
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت.
خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌خواست نزد کریم‌خان رفته و تحفه برای خان ببرد.
پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد.
روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت.
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت:
نه من کریمم نه تو؛ کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.


اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 💚
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج انشالله 💚⁦☘️⁩✨🌈

دلتون شاد 💟


#داستان_کوتاه #داستان
#ژله
#یلدا #شب_یلدا #شبِ_یلدا
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
...
به نام خدایی
که در این نزدیکی است
داستان کوتاه
داستان واقعی از حکمت های خداوند
دوستی تعریف میکردچند روز پیش سفری با اسنپ داشتم.
 (بعنوان مسافر).
آونروز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود.
راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم.
هیچی نگفت و فقط گوش میکرد.
صحبتم تموم که شد گفت یه قضیه‌ای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود.
گفتم بفرمایید.
برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده می‌نویسم.
یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا ۴۰ساله. خیلی عصبانی بود. 
وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون ......(یه فحشی داد) هستند. 
از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود.
گفتم چطور شده، مسافر گفت:
۸ بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند.
من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن.
این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت.
مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص می‌خورد.( بازاری بود و کلی ضرر کرده بود).
حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم.
سن خطرناکی هست و معمولا همه تو این سن فوت میکنن.
چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه.
من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ..... هستم و مسافر نمی‌دونست.
خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی!!!

دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم.
من اونموقع شیفت بودم و بیمارستان بودم.
تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم.
اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد.
گفتم دیدی حکمتی داشته.
خدا خواسته اون ۸ همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری.
تو فکر رفت و لبخند زد.
من اونموقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده.
رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم.
تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود!

حکمت خدا دو طرفه بود.
هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو ۴میلیون و چهارصد هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد.
همیشه بدشانسی بد شانسی نیست.
ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم.
اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم.
من هم به حکمت خدا فکر کردم.

اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 💚
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج انشالله 💚⁦☘️⁩✨

دلتون شاد 💟

#خمیر_جادویی #خمیر #نان
#چای #پاییز
#داستان #داستان_کوتاه #حکمت_خدا
#داستان_واقعی_از_حکمت_های_خداوند #خدا
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
...
و خدایی هست،
مهربان تر از حدِّ تصوّر.....
از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده‌ای ؟
پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذتی  به یاد ماندنی است پس من از کار خود راضی هستم و  هرگز از آن بیزار نمی‌شوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم: راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت: تو اشتباه می کنی!
زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!!!

جبران خلیل جبران

اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 💚
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج انشالله 💚⁦☘️⁩✨


دلتون شاد 💟

#خمیر_جادویی #نان
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
...
امیدی هست.....
چون خدایی هست
داستان کوتاه
نیکی ها به ما باز می کردند؛
پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند .مادرش دعا می کرد که او سالم به خانه بازگردد
مادر او هر روز به تعداد اعضای خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آن جا می گذشت نان را بر دارد . هر روز مردی گو‍ژ پشت از آن جا می گذشت و نان را بر می داشت و به جای آن که از او تشکر کند می گفت:
هر کار پلیدی که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد !!!
این ماجرا هر روز ادامه داشت تا این که زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد و به خود گفت : او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی د انم منظورش چیست؟
یک روز که زن از گفته های مرد گو‍ژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابر این نان او را زهر آلود کرد و آن را با دست های لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که می کنم ؟ .....
بلافاصله نان را برداشت و دور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت .
مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت.
آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد . وقتی که زن در را باز کرد، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباس هایی پاره پشت در ایستاده بود او گرسنه، تشنه و خسته بود، در حالی که به مادرش نگاه می کرد، گفت:
مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم. در چند فرسنگی این جا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم . ناگهان رهگذری گو‍ژ پشت را دیدم که به سراغم آمد. او لقمه ای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت : این تنها چیزی است که من هر روز می خورم امروز آن را به تو می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری .
وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگربه ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود، فرزندش نان زهر آلود را می خورد .
به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت:
هر کار پلیدی که انجام می دهیم با ما می ماند و نیکی هایی که انجام می دهیم به خود ما باز می گردد.

اللّٰهم صلِّ عَلی محمدٍ وَ آلِ محمّد وَ عجّل فَرَجَهم 💚
اللّٰهم عجِّل لِوَلیکَ الفرج انشالله 💚⁦☘️⁩✨


دلتون شاد⁦♥️⁩

#داستان #داستان_کوتاه
#کیک #کیک_شکلاتی #کیک_شکلاتی_ساده
#پاییز
#فاطمه⁦❤️⁩زهرا
...
مشاهده موارد بیشتر