دمی گوجه فرنگی

۹۳۷ لایک
۲۶ نظر
گنجشکی به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم، سر پناه بی کسی‌ام بود، طوفان تو آن را از من گرفت! کجای دنیای تو را گرفته بودم؟
خدا در جواب گفت: ماری در راه لانه ات بود. تو خواب بودی، باد و باران را گفتم لانه ات را واژگون کند، آنگاه تو از کمین مار پر گشودی.
چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی‌ام برخواستی!
مردی به قصرها و خانه‌های زيبا می‌نگريست. به دوستش گفت: وقتی اين همه اموال رو تقسيم می‌كردند، ما كجا بوديم؟
دوست او دستش را گرفت و به بيمارستان برد و گفت: وقتی اين بيماری‌ها رو تقسيم می‌كردند، ما كجا بوديم؟

+ خدايا حُکم و حِکمت در دست توست؛ واسه داده ها و نداده هات شُكر ...♥️

نظرات

عالیه دوست گلممممم
🌹دستهایم انقدر بزرگ نیست
که چرخ دنیا را به کامتان بچرخانم
اما یکی هست که بر همه چیز تواناست
از او تمنای لحظه های زیبا برایتان دارم
پر خاطره و شااااد🌹

🌸خوشمزه تون نوش جون عزیزم🌸
مثل همیشه چشم نواز و دوست داشتنی😉
خسته نباشی بانووو😊👏💟
مشاهده سایر نظرات