سرآشپز پاپیون

ان شالله که خیره عزیز دلم،بزار اون مرد برای به دست آوردنت تلاش کنه،اگه الان دودل بشه،تو آینده جلوی پیشرفتت رو میگیره چون واهمه داره.....

ایشالا که خیره ...قربونت برم اینهمه وقتتو گرفتم کلی وقت گزاشتی باهام صحبت کردی...واقعا سردرگم شدم...ازیه طرف مامانم یجورایی اصلا راضی شده ولی اقا همش میگه حس میکنم تو از من برتر شدی فاطمه میترسم از ایندمون و فلان ...واقعادیگه نمیدونم چی میشه
سعی میکنم یه مدت ارتباطم رو قطع کنم باهاشون دیگه بهش فکر نکنم یا حداقل کمترکنم ارتباطم رو ...شایدم واقعا صلاح نیست و من نمیدونم ...

اصرار انسان خیلی وقتها براش ناامنی میاره،اینکه مادرت داره مخالفت میکنه،چیزی نیست که بخوای ایراد بگیری،اول اینکه اون تو رو به دنیا آورده و خیلی دوسست داره و به‌بعد اینکه،مادرت هیچ کارست بخدا،اون خداست که انسان‌هایی رو واسطه انجام کاری میکنن و بهشون اون قدرت رو میدن،خودت و آینده رو بسپار به خدا،باور کن اون از همه بهتر میتونه آیندت رو بسازه...دلت و آروم کن،دنبال چیزی که توش نه افتاده نباش،این و من با کلی تجربه میگم بهت،دختر خوب خودت و فقط بسپار به خدا......