❤️سلام عزیزجونام خوبید؟ واااییی که چقدر بعد ماه مبارک ضعیف شدم ...حاله همه خوبه؟ زنده ها دستا بالا🤗...امیدوارم همیشه شاد باشید😍😘😄
#رمان_زندگینامه_شهید_سید_علی_حسینی_و_دخترشان_زینب_السادات _حسینی_و_دخترشان_زینب_السادات
#قسمت_هفتادوچهارم_داستان_دنباله_دار_بدون_تو_هرگز متاسفم
.
حرفش که تموم شد ... هنوز توی شوک بودم 6 … سال از بحثی که بین مون در گرفت، گذشته بود ... فکر می کردم همه
چیز تموم شده اما اینطور نبود...
لحظات سختی بود ... واقعا نمی دونستم باید چی بگم ... برعکس قبل ... این بار، موضوع ازدواج بود...
نفسم از ته چاه در می اومد ... به زحمت ذهنم رو جمع و جور کردم...
–دکتر دایسون ... من در گذشته ... به عنوان یه پزشک ماهر و یک استاد ... و به عنوان یک شخصیت قابل احترام ...
برای شما احترام قائل بودم ... در حال حاضر هم ... عمیقا و از صمیم قلب، این شخصیت و رفتار جدیدتون رو تحسین می
کنم...
نفسم بند اومد...
–اما مشکل بزرگی وجود داره که به خاطر اون ... فقط می تونم بگم ... متاسفم...
چهره اش گرفته شد ... سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد...
–اگر این مشکل ... فقط مسلمان نبودن منه ... من تقریبا 7 ماهی هست که مسلمان شدم ... این رو هم باید اضافه کنم ...
تصمیم من و اسلام آوردنم ... کوچک ترین ارتباطی با عالقه من به شما نداره ... شما همچنان مثل گذشته آزاد هستید ...
چه من رو انتخاب کنید ... چه پاسخ تون مثل قبل، منفی باشه ... من کاملا به تصمیم شما احترام می گذارم ... و حتی اگر
خالف احساس من، باشه ... هرگز باعث ناراحتی تون در زندگی و بیمارستان نمیشم...
با شنیدن این جملات شوک شدیدتری بهم وارد شد ... تپش قلبم رو توی شقیقه و دهنم حس می کردم ... مغزم از کار افتاده
بود و گیج می خوردم ... هرگز فکرش رو هم نمی کردم ... یان دایسون ... یک روز مسلمان بشه...
#ادامه_دارد... #شهید_سید_محمد_طاها_ایمانی التماس دعای فرج
...