#عشق_مجازی📱❤#پارت33یه تونیک شطرنجی زرشکی مشکی پوشیدم باشلوارجین آبی تیره
دلم میخواست منم مثل ستاره باشم همینجورکه اونم جلوسیاوش شال سرنمیکنه منم جلوکاوه سرنکنم
دوتامدادبرداشتم وموهای فرمشکیمو بالای سرم نگهداشتم
کمی ازموهام کنارصورتم بودن
لبخندرضایت بخشی توآینه زدم ورفتم پایین
سیاوش همین حالاهابود که بیاد
هنوزوقت شام نشده بود رفتم جلوی تی وی روی زمین چهارزانونشستم زمینوبیشترازکاناپه ترجیح دادم
تی وی رو روشن کردم وکانالاروجابه جا کردم رسیدم به یک کانالی که باب اسفنجی داشت
کارتون موردعلاقم بود ذوقی کردم وهمراه آقاعه اول فیلم میخوندم
باب...اسفنجی
نداره دوستی به این خوبی
باب...اسفنجیییییی
شلوااااارمکعبییی
این داستان آقای خرچنگ پولدارمیشود
دستی زدم وباذوق به تی وی نگاه میکردم
******
سیاوش
بادیدن نفس جلوی تلوزیون که داشت برنامه کودک میدیدخنده ام گرفته بود باذوق داشت همراهش میخوند وتکون تکون میخورد کیفموروی کاناپه گذاشتم
وپشت سرش نشستم
انگاری متوجه حضورم نشدوهنوزچشماش به تلوزیون بود ومن چشمم خوردبه موهای خوشکلش که بین دوتامداداسیربود
#عشق_مجازی📱❤#پارت34چراشال سرش نبود
نکنه از سوزستاره؟
لبخندپهنی زدم
کاش اون حرفاروبهش نمیزدم
کاش بهش اعتمادمیکردم
ازفکراومدم بیرون ودستموبردم سمت مدادای توموهاش وکشیدم بیرون وموهاش خیلی خشکل وفرمانندریخت پایین
سریع به سمتم چرخید وبادیدنم بدون توجه بهم باز به تی وی نگاه کرد ولی ایندفع با اخم
انگاردلم شکست ازاین حرکتش ازش انتظارداشتم بیادبغلم کنه وخسته نباشیدبگه
هه سیاوش چه انتظاراداری توبه این دختر عنگ هرزگی زدی
بااخمای درهمم پاشدم که دیدم نفس بازداره موهاشوبامدادمیبنده
کلافه دستی توموهام کشیدم وبه سمت اتاق رفتم تالباساموعوض کنم
******
نفس
بعدازدیدن باب اسفنجی سرمو برگردوندم که سیاوش نبودوبه جاش آرادوستاره پشت میزه غذاخوری باچشمای گردنگاهم میکردن
_چیه خوشکل ندیدن
ستاره باتمسخرگفت+بچه ندیدیم
+آخی پس ببین وقتی بچه دارشدی بدونی چیکارامیکنه مامان بزرگ
#عشق_مجازی📱❤#پارت35اومدحرفی بزنه که آرادستشومحکم کوبیدرودست ستاره
ستاره شاکی ازپشت میزبلندشدوروبه آرادگفت_براچی همیشه طرفداری این دختره رومیکنی
آرادبیخیال گفت+دلیلی نمیبینم به تو توضیح بدم
ستاره باحرص_ناسلامتی من زنتمااااابایدهوای منوداشته باشی تااین هرزه
آرادباخشونت پاشدکه همین باعث شدصندلیش بیفته
چونه ی ستاره روتودستش گرفت وگفت_دفعه آخرت باشه ازاین گو*ها میخوریاااافهمیدی؟اگه یکلام دیگه حرف بزنی طلاقت میدم بری همون خونه موش بابات
ستاره باترس نشست پشت میزآرادهم صندلیشوراست کردونشست
نمیدونم دلیل اینهمه طرفداری آرادچیه نمیخواستمم بدونم
بدون توجه بهشون پشت میزنشستم که مامان وبابااومدن
_سلام بچها خوبین؟
همون لحضه سیاوش ازپلهاااومدپایین
آراد+خوبیم مامان توخوبی؟
_شکرخدا
مامان نگاهی بهم انداخت
+نفس موهات چه خوشکله دختر
_مرسی مامان موهای گندمی شماهم خوشکله
ستاره دندون قروچه ای کرد که مامان گفت_موهای توهم خوشگله حالاحرص نخور
ستاره شاکی گفت+عههه مامااااان موهای من صافوخوشکلتره...
پریدم وسط حرفش+آقاموهای توخوشکلترین موی دنیاس ولمون کن توروخدا
انگاری خیلی عصبی شدلب بازکردکه چیزی بگه آراددستشوفشارداد
طوری که آخش بلندشد
مامان نگاه تندی به آرادکرد که دستشو برداشت
#عشق_مجازی📱❤#پارت36سیاوش_پاشین وسایلاروبرداریم بریم
آراد+بریم
وسایلوجمع کردیم وبعدازخدافظی بامامان وبابا رفتیم سمت ماشین
سیاوش دستگیره درجلوروگرفت که گفتم_سیاوش بیاپیشم عقب ستاره میره جلو
اصلادلم نمیخواست باستاره عقب بشینم که هی زربزنه
برق خوشحالی توچشمای سیاوش موج زد
اومد درعقب روبازکرد_بفرماعزیزم
نشستم توماشین که درموبست وخودشم اومدنشست
باراه افتادن ماشین سرموبه شیشه تکیه دادم
خوابم گرفته بودهرتکونی ماشین میخوردمن بیشتربه شیشه کوبیده میشدم
سیاوش دستشوانداخت دورشونهام ومنو کشوندسمت خودش سرمو روی پاهاش گذاشت وموهاموکنارزد
سرشو آوردنزدیک صورتم وپچ زد_میدونی وقتی باهام سردی چقدردلم میگیره؟میدونی انروز بخاطراینکه لکه ای ازت ندیدم مردم؟میدونی تحمل اینکه فکرکنم بایکی بودی دیونم میکرد؟
بدنم گُرگرفت ازحرفاش قلبم لرزید
_سیاوش
چشماشوسمتم کشیدوگفت+جانم
+میشه ازاین به بعدبهم اعتمادداشته باشی؟
باغمی که توچشماش بود نگاهی به پنجره ای ماشین کردو گفت_تاابدبهت اعتماددارم نفس
لبخندی به روش زدم که ادامه داد_بخشیدی منو؟
بانازوعشوه گفتم+حالاببینم چی میشه
لبخندپررنگی زدسرشونزدیک گوشم کردونفس کشیدقلقلکم شد همین باعث شدکه باخنده بلندبگم نکن سیاقلقلکم میشه نکننن