عکس دسرکاکائویی
fatemeh goli
۱.۲k
۱.۴k

دسرکاکائویی

۳۰ تیر ۹۹

#عشق_مجازی📱❤
#پارت45

صندلیوکشیدکه من نشستم
همون لحضه ستاره اومد
_سلام آرادوندیدن
سیاوش+سلام زنداداش خوبی؟ نفسی تازه کن اول

آراد_اینجام
ستاره برگشت طرفش+معلومه کجایی؟
_فکرنمیکنم بایدجوابی بدم
+چراانقدرعرق کردی؟

انگاربخارحموم کار آرادوساخته بودنمیدونست چی بگه که گفتم_ستاره نبودی آرادگفت به ستاره بگومیرم پیاده روی من رفتم حموم یادم رفت بگمت

ستاره یکی ازابروهاشوبالاانداخت+دفعه بعد همچین خبریویادت نره بگی
سیاوش_زنداداش درست حرف بزن بازنم هرچی هیچی نمیگم
آراداخمی برای ستاره کردکه باتته پته گفت+خب...خب...چیز...بدی...نگفتم که
آرادانگشت اشاره شوجلوبینیش گرفت_هیییییس صدات درنیاد
دیدم جووبدی داره میشه
+چیزی نگفت که ستاره عه چرابزرگش میکنین

سکوتی فضارومحکوم کرد
ستاره_آرادپاشوبریم بخوابیم
آراد+باشه

شامموخورده بودم روبه سیاوش گفتم_بریم یجایی
+کجابریم
_نمیدونم دلم گرفته مبخوام برم یجایی
+بریم پارک؟

#عشق_مجازی📱❤
#پارت46

دستی زدموگفتم_آره آره بریم

ستاره لبخندکجی زد_نفس نمیخوادبزرگ بشه

نگاهی بهش کردم+مثل اینکه توهم سن منی منتهامن کودک درون دارم وتوخشم آتشفشان
تااومدحرفی بزنه آرادگفت_بسهههه ببینم میتونین من داداشموتوجون هم بندازین
ابرویی بالاانداختم+والامن که همچین قصدی ندارم
روکردم به سیاوش+سیابریم؟
قبل ازاینکه سیاوش چیزی بگه آرادگفت_ماهم میایم
سیاوش+اوکی همه باهم بریم

******
_رسیدیم

بادیدن شهربازی عین بچهاذوق کردم
بدون اینکه به نگاهای آرادوسیاوش وستاره توجه کنم به سمت شهربازی دوییدم
داخل شدم دلم میخواست ازاول شهربازی شروع کنم به بازی کردن
سریع رفتم سمت قطاروحشت هرسه تاشون دنبالم مثل اردک میومدن
همگی سوارشدیم وهمجاتاریک بود
ستاره باترس گفت_آرادمن میی...تترسم

آرادبه آغوشش کشیدکه دودازکلم بلند شد
انگارازنگاهای زیادیم متوجه شدکه سرشواوردبالا نیشخندی تحویلش دادم وخودمو سپردم توآغوش سیاوش

چراانقدرحسودشدم من؟
چراانقدرآدم بدی شدم؟

پوفی ازکلافگی کشیدم
سیاوش_نفس میترسی
+نچ اصلا

منوسیاوش جلوبودیم وآرادوستاپشت سرمون
قطارراه افتادوهزاران چیزوحشتناک اومد جلومون هم میترسیدم هم میخواستم خودمو قوی جلوه بدم
ستاره هی جیغ میکشیدسرم ازجیغاش دردگرفته بود

#عشق_مجازی📱❤
#پارت47

بطری آبی که دستم بودو خواستم بدم بهشون برگشتم طرفشون که باصحنه ای که دیدم خشکم زد
لبهاشون روی لب هم بود تمام بدنم مورمورشد
باچشمای گردودهن بازنگاهشون کردم
آراددستشوجلوصورتم تکون داد_نفس...نفس...کجایی؟

سریع به خودم اومدم وبازاخمامو کشیدم توهم سیاوش هم برگشت طرفشون _چیزی شده

بطری آب رودادم ستاره+اینومیخواستم بدم ببخشیداگه مزاحم شدم
سرچرخوندم به جلو ودیگه هیچ ترسی نداشتم تاقطاروایستاد_سیاوش من میرم دستشویی
+صبرکن بیام همراهت
_مگه بچم خب خودم میرم عزیزم
+باشه مواظب خودت باش ماهم همینجامیشینیم

آراد_منم برم خوراکی بگیرم
آرادرفت ومنم به سمت دستشویی حرکت کردم
بعدازبیرون اومدنم ازپشت دیواردستی دستموکشیدتااومدم جیغ بزنم چهره ای آرادرودیدم
باخشم دستموازدستش کشیدم_معلومه چیکارمیکنی روانی
+نفس من نمیخواستم توقطاراون اتفاق بیفته
_به نظرت من اهمیت میدم
+حتمادادی که انقدراعصابت خورده

پامومحکم کوبیدم زمین_آرادمن دوستتتت ندارم اوکی؟ دوست ندارم من فقط شوهرمودوست دارم پس ازم دورشو

#عشق_مجازی📱❤
#پارت48

باچشمای گردداشت نگاهم میکرد
ازکنارش ردشدم ورفتم پیش سیاوش وستاره که سرشون توگوشیاشون بود

خیلی عجیبه که ستاره آروم بود
سیاوش سرشوآوردبالا_عه خانومم اومدی بعدیکساعت؟
+ببخشیدشلوغ بوددستشوییا

خیلی عذاب وجدان داشتم ازدروغام
خدالعنتت کنه آراد

_آرادروندیدی
+نه
همون لحضه آرادبایه مشت خوراکی وچشمای قرمزبادست خونی اومد چهارتااستخون مشتش خونی بودکه نشون میدادجایی مشت زده
ستاره دوییدسمتش منوسیاوشم وایستادیم
ستاره دوتادستشوزدبه صورتش+هییییی چیشده آراااد دستت چرااینجوری شده
آراد_هیچی نیست
سیاوش+داداش چراخون ازدستت میاد
آراد_چیزی نیست انقدرسوال و پرسش نکنین حوصله ندارم

هردوشون ساکت شدن بدون توجه به آرادروبه سیاوش گفتم عزیزم بریم بازی
+نه توبرو

نگران حال آرادبودن خودم هم نگران بودم ولی بایدآرادو از زندگیم دک کنم رفتم سمت چرخ وفلک حوصله هیچیو نداشتم حداقل این زیادتکون نمیخورد
سوارشدم وگفتم تا موقعی که چرخو خاموش کنین میمونم
مرده باتعجب گفت_خیلی گرون میشها
+اشکال نداره
...