عکس حکاکی هندوانه گل آفتاب گردان
fatemeh goli
۱۷۴
۱.۴k

حکاکی هندوانه گل آفتاب گردان

۱۲ مرداد ۹۹
#عشق_مجازی📵
#پارت۶۹

داشتم تاب بازی مانی رومیبستم تقه ای به درخورد
_بفرمایید

قامت آرادنمایان شدهمونجورکه روزمین نشسته بودم وتاب رو درست میکردم گفتم
_کاری داشتین
چندقدم اومد جلو
+سخته بستنش؟
_یکم سخته بلدم نیستم درست ببندم

اومدکنارم ورودوتازانوش نشست وشروع کردبه بستن تاب
_میخوام یچیزیو بگم
+بفرمایید

منتظرحرفش بودم چشماشوتوکاسه چرخوندوگفت_اینونمیگم که ناراحت بشی یابهم بگی دارم سواستفاده میکنم

بادلشوره ای که تووجودم انداخت گفت_ازاینکه اینجایی مردم خیلی حرف درمیارن
نمیگن توزن داداشم بودی
میگن یه زن نامحرم توخونشون دارن

_خب؟
+اصلا صحیح نیست این حرفا سیاوش هم اون دنیا عذاب میکشه
_میخواین برم؟

کمی مکثرکردوبعدگفت+نه نه ازت میخوام...

چشماشودوخت توچشمام وپچ زد_زنم بشی

چندلحضه داشتم فکرمیکردم ازحرفش وقتی ویندوزم بالااومد پاشدم وایستادم
وباصدای نسبتابلندی گفتم_آرادچی داری میگی؟معلومههههه؟؟؟خجالت نمیکشی؟؟؟

کلافه دستی توموهاش کشیدو غرید+منم انقدری دوست ندارم قاتل زنم بشه پس خفشو

_آررررره من قاتلم توچی هستی؟داداشش بودی؟یادشمنش

نزدیکم شدوبادستش گلوموگرفت منو چسبوندبه دیوار
طوری که داشتم خفه میشدم
بادندونای فشرده شده گفت_ارزش اینکه بهت گفتمونداری هرچی من گفتم قبول میکنی فهمیدی؟؟؟

نمیتونستم حرف بزنم
چشماش رفت سمت لبم وبعدچشماشودوخت توچشمای اشکیم

#عشق_مجازی📵
#پارت۷۰

تازه فهمیدچه غلطی داره میکنه
سریع دستشوبرداشت
نگاهی به گردنم کرداخماش بیشترشدازاتاق رفت بیرون ودروبه شدت کوبیدبهم
بازصدای مانی بلندشد
بغلش کردم به خودم فشردمش وزار زدمممم
سیااااوش کجایی ببینی داداشت بازنت چیکارمیکنه
کجایی ببینی چه پیشنهادی بهم داده هنوزسال نشده رفتییی

انقدرفشارداشتم که مانیوگذاشتم روتخت وروزمین نشستم بلندبلندگریه میکردمودستامومحکم میزدم زمین
_سیاوووووووش کجایییی؟؟؟چرارفتیییییییییی؟لعنتی من دوست داشتممممم توگفتی مواظب خودت هستییییی؟خدایاااااچرابختمو سیاه کردی؟؟؟؟ حقم این بودددد؟حقم این بود که پاره ی تنم بمیررررره؟
سیاوش خیلی بدی هیچوقت نمیبخشمت لعنتی چطوری دلت اومدبچتونبینیو بریییییی

داشتم همینجوربلندبلندمیگفتمو گریه میکردم
دراتاقم به شدت باز شد آرادوستاره ومامان مات من بودن ولی من همچنان گریه میکردم مامان هم کم کم دلش طاقت نیاوردوزدزیرگریه
نگاه نفرت آمیزی به آراد کردم
نزدیکم شدوزیربازوموگرفتوغرید_پاشوداری چیکارمیکنی
بازوموازدستش کشیدم+ولم کن عوضی به من دست نزن ازت بدم میادازت متنفرم ستاره نگاهی پرازسوال کرد
روموکردم بهش_میدونی شوهرت چه پیشنهادی به من داده
ستاره سوالی نگاهم کرد
آرادانگارنه انگاردست به سینه ایستاد
روبه ستاره گفتم+شوهرت به من پیشنهادازدواج داده

#عشق_مجازی📵
#پارت۷۱

ستاره دوتا دستشو گذاشت رودهنش وهییین بلندی کشید
مامان اومدجلوروبه آرادگفت_راست میگه؟

آرادبابی خیالی گفت+آره
مامان خشمی آوردتوچشماش وغرید_توغلط کردی اون زن داداشت بوده خجالت نمیکیشی؟
+من بخاطرحرفای مردم این پیشنهادو دادم
_توبیجاکردی ببین زنت چطوری ترسیده
+فکرمیکنی ترسیدنش برام مهمه؟
_آراااااد ستاره زنته یکم مسئولیت پذیرباش
+من عاشق ستاره نیستم پ مسئولیت پذیرم نیستم اون فقط توکاغذ زن منه
_زن داداشتو دیدی زنتویادت رفته؟
+نچ من کاری بانفس ندارم فقط باید زن من بشه تادهن مردم بسته بشه
_دیونه اینجوری که بیشترحرف میزنن
+نه دیگه خیالشون راحت میشه

مامان کلافه دستی به صورتش کشید
_نمیدونممممم فقط باپدرت صحبت کن

ستاره نگاه پرازالتماسی به مامان کرد
درعوضش من بلندشدم ورفتم جلوش+مامان من نمیخوام زن آرادبشم نمیخوام زندگی ستاره روبهم بزنم من به آرادعلاقه ای ندارم...
آرادنگاه تیزی بهم کردکه لال شدم
مامان اخمی کردوازاتاق رفت
ستاره روبه آرادگفتی_خیلی بدی خیلیییی من عاشقتم تواصلامنو دوست نداشتی
باصدای بلندگریه کردورفت
نگاه تنفرآمیزی به آرادکردم پوزخندی زدورفت بیرون

#عشق_مجازی📵
#پارت۷۲

دلم نمیخواست زنش بشم سیاوش کاش نمیرفتی کاش میموندی داداشتو میشناختی

روتخت کنار مانی خوابیدم وخوابم برد

چشمموکه بازکردم اتاق تاریک بود معلوم بود که شبه لامپو روشن کردم
مانی رو روی تخت ندیدم
ترسیده نگاه همجای اتاق کردم ولی نبود ازاتاق زدم بیرون دراتاق آرادوستاره بازبود صدای آرادمیومد

_آخ گوگولی مگولی عشق عمووو فدات بشممم

ازدرنگاهی به داخل اتاق کردم مانی روتخت آرادبود وآراد به شکم کنارش خوابیده بود

_میگمامانی کی میخوای بزرگ بشی بریم برات اسباب بازی بخرممم

چشمام ازتعجب گردشده بود قیافه آرادخیلی خنده دارشده بود خیلی وقت بود این لبخندشوندیده بودم

تقه ای به دراتاقش زدم
بادیدنم صاف نشست وبازاخماشوکشیدتوهم
بدون توجه رفتم سمت مانی وبغلش کردم_پسرخوشکل مامان بیداره فداش بشم عزیز دلمو بریم پوشکتوعوض کنم
+عوض شده
نگاهی به آرادانداختم که ادامه داد
_خدمه اومد حلش کردتوخواب بودی
+به چه اجازه ای بچمو میدی دست خدمهههه؟؟؟

اومد جلو طوری که نفساش توصورتم پخش میشد
_فکرنمیکنم برای هرکاری بخوام ازتواجازه بگیرم
...