عکس هفت سین 1400
Mansøørəh
۱.۴k
۵۰۶

هفت سین 1400

۳۰ اسفند ۹۹
<•••>
#بالهای_عاشقی⁦🧚‍♀️⁩💚
پارت ۳
بعد از اینکه آماده شدم از اتاق اومدم بیرون و
جاناتانو دیدم که مثل همیشه کلافه بود و زیر لب غر غر میکرد .
یه نگاه بهش انداختم موهای بلندش خیس بود معلوم بود تازه از حموم اومده بیرون .
هیکلش متوسط بود و از نظر قیافه به بابامون رفته بود . چشمای سبزش زیباییشو چند برابر کرده بود .
خودم موهام کوتاه بود و برعکس جاناتان که موهاش برای مهم بودن برای من هیچ اهمیتی نداشت .
چشمام طوسی بود همرنگ چشمای مادرم⁦:-)⁩
مادرم ... کاش اونم کنارمون بود کاش مارو ول نمیکرد
ما هنوز به محبت مادریش احتیاج داشتیم .
با صدای غر غر جاناتان از فکر و خیال اومدم بیرون .
از بس غر میزد فکری به سرم زد تا اذیتش کنم
رفتم و با یه حرکت موهاشو که تازه بسته بود بهم ریختم دِ فرار🏃
اونم پا به پای من می دوید .
بالاخره رسیدیم به تخته سنگ و روبه جاناتان داد زدم
+هوی حواست باشه ها من داداش بزرگترم هرکاری بخوام میکنم
جاناتان _ باز خوبه فقط ۱ سال بزرگتری و قلدری میکنی :/
+ داداش بزرگتر ، بزرگتره چه ۱ سال چه ۱۰ سال
اونم پوفی کشید و کنارم نشست .
موقعیت مکانی : سرزمین مایارو
..............ویانا⁦🧚‍♀️⁩.............
همینطور که به غرغرای لونا گوش میدادم که میگفت این کار اشتباهه بالاخره رسیدیم .
چشمم خورد به نگهبانا.
سریع با دست به لونا اشاره کردم که ساکت شه و با هم پشت درختی پنهان شدیم .
باید یه جوری حواس نگهبانا رو پرت میکردیم تا از سرزمین خارج بشیم .
تازه یادم اومد که ما پری ها میتونیم به هر حیوونی میخوایم تبدیل بشیم ، اینجوری میتونستیم بدون اینکه نگهبانا شک کنن از اونجا خارج بشیم .
اماااا پری های نوجوون فقط یه بار در روز میتونستن تبدیل بشن پس یا باید برای رفتن یا برگشتن تبدیل میشدیم و برای اون یکی یه کار دیگه میکردیم.
تصمیممونو گرفتیم یه سنگ برداشتم و با توام قدرت به سمت مخالف راهمون پرت کردم که توجه نگهبانا سمتش جلب شد و رفتن سمتش .
من و لونا هم دَر رفتیم .
رسیدیم به یه روستا ، صدای پسرونه ای به گوشمون خورد که سریع پشت یه بوته قایم شدیم .
وقتی نگاه کردیم دوتا پسرو دیدیم ...
#بالهای_عاشقی🧚‍♀️💚
پارت ۴
یکیش مو بلند و چهره غرغرو اما اون یکی موهای کوتاه و چهره آرامش بخش چشماس طوسیش که نگم⁦ಡ ͜ ʖ ಡ⁩
همینطور که مشغول آنالیز کردن چهره اشون بودم
پام خورد به قوطی که بین علف ها رها شده بود و باعث شد صدای بدی بده و توجه پسرا به سمتمون جلب بشه .
همون پسر مو کوتاهه سریع یه سنگ برداشت و پرت کرد سمت بوته .
منم که هیچ وقت شانس نداشتم دیگه اینجا هیچی..
از شانس گَندَم سنگ خورد به بالم و شکست ⁦O_o⁩
یه درد بدی تو کمرم پیچید
خواستم بلند شم و برم یه مشت بخوابونم تو دهن پسره که لونا جلومو گرفت .
با کمک لونا از اونجا دور شدیم و رسیدیم به مکان محافظت شده و باز هم مشکل نگهبانا...
خواستم به یه حیوون تبدیل بشم که با لونا از اونجا رد بشیم که نشد .
یادم اومد پری ها بدون بالهاشون هیچ جادویی ندارن .
ولی شکستگی بالم تا ۲ هفته خوب میشد.
لونا متعجب زل زد بهم که چرا تبدیل نشدم منم گفتم که بدون بالم هیچ کاری نمیتونم بکنم .
اونم زد تو پیشونیش و کنارم نشست .
تو فکر بودم که یهو لونا گفت :
_آها فهمیدم⁦;)⁩
با چشمای گرد زل زدم بهش که گفت :
_من تبدیل میشم و از اینجا میرم بعد بر میگردم و سر نگهبانارو گرم میکنم تو هم برو.
قبول کردم 😕
لونا به یه جغد سفید تبدیل شد و رفت . واقا خیلی قشنگ بود .
بعد چند دقیقه لونارو دیدم که به شکل پری داشت با نگهبانا حرف میزد.
+++++لونا🧚++++++
وقتی به انسان تبدیل شدم رفتم سمت نگهبانا.
لونا+ سـَ . سلا.م😖
یکی از نگهبانا _ سلام دختر جون تو اینجا چیکار میکنی !؟
لونا+ اممم .‌ چیزه کنجکاو بودم ببینم شما چیکار میکنید .
_محافظت از اینجا کار خاصی نداریم . برو اینجا خطرناکه
لونا : منم حرفی نداشتم ، برگشتم که برم .
تو دلم خدا خدا میکردم که ویانا تونسته باشه برگرده .
توی همین فکرا بودم که دستی رو شونم حس کردم
برگشتم دیدم ...
<•••> Çukur 🌿💚 Vartolu😍🔥
...
نظرات