خیلی با تاخیر عکس یلدا رو گذاشتم. اونقدر عکس گرفتم که انتخاب بین شون و ادیتش کلی زمان برد. البته بماند که چقدرررررر عکس های تار پاک کردم.
مامان همه رو دعوت کرده بود. از عمه و عمو بگیر تا زن دایی زن داداشم و خانواده ی پسر علی آقا فلافلی. دیگه کم مونده بود راننده تاکسی ای رو هم که عمه جون رو آورده بود دعوت کنه بیاد تو دور هم یه فال بگیریم. عمو جون اونقدر برای همه فال گرفت که صدای اعتراض حافظ هم دراومد. حساب کردیم دیدیم سه و نیم تا فال به هر کدوممون رسیده. بابا از انار های باغ می گفت که مفت فروخته و کسی هم به حرفاش گوش نمی داد. دختر عمه ها و دختر عموها یه گوشه جمع بودن و تخمه میشکستن و از پسر های مردم ایرادهای بنی اسرائیلی می گرفتن. من چیکار می کردم؟ هی باسلوق می خوردم و از در و دیوار عکس می گرفتم.
پی نوشت 1: مامان و بابا از هم جدا شدن ولی تو مراسم ها با همدیگه شرکت می کنن.
پی نوشت 2: امیدوارم شب یلداتون بهتون خوش گذشته باشه!!!
#یلدا#شب_یلدا#یلدا_1402#کفر_حافظ_را_درنیاوریم.
...