سرآشپز پاپیون

امروز دیدم نه صدای کارن میاد نه دیلان گفتم حتما تو اتاق دارن با هم نقاشی میکشن رفتم تو اشپزخونه در کابنیت رو باز کردم دیدم لیوان ها و پارچ نیستن😱 گفتم حتما یه جا دیگه گذاشتمشون یه کم بعد صدای ریز ریز خندیدن بچه ها رو شنیدم و رفتم تو اتاق و دیدم......... بعلهههه ... کارن و دیلان لیوان ها و پارچ و دو تا سطل آب بردن تو اتاقشون و دارن اب بازی میکنن 😱😱😱😱 کل زندگی شون خیس شده بود و آب از موهاشون میچکید 😱😱😱😱😱 منم قفل کرده بودن دهن باز مونده بودم چه خاکی تو سرم بریزم خونه زندگیمو آب برداشت😩😩😭😭 هیچی دیگه با همکاری حضرت یار از سیلی که احتمال وقوع داشت جلوگیری کردیم حالا بماند که هر از چندگاهی میومدن و یواشکی یه لیوان آب میریختن رو ما و غش غش کنان فرار میکردن ❤❤
حالا از همه جالب تر این بود که وقتی مچشون رو گرفتم به حای اینکه ابراز پشیمونی کنن گفتن مامان تو هم بیا آب بازی 😂😂❤❤❤

پ.ن: میگم به نطرتون خطرناک نیست من با هر بیست سی تا کامنتایی که میذارین هر دفعه ذوق مرگ میشم؟؟؟؟؟ 😍😍 اخه چقدرررر ماهین شما؟!؟!؟!❤❤❤ واقعا غربت با وجود دوستایی مثل شما روش کم شد ❤💛💜💚💙