خستگی و حوصله نداشتن که
به معنای دوست نداشتن نیست!
آدمها حق دارند گاهی کلافه باشند
و دلشان تنهایی بخواهد.
مگر مادرها وقتی از شیطنت و لجبازی بچه هایشان خسته میشوند و میگویند دیگر دوستت ندارم چیزی از دوست داشتنشان کم میشود؟
ادم ها را گاهی باید منتظرماند تا شبیه نرم افزار های امروزی هرچند وقت یکبار به صورت خودکار اپدیت شوند. مگر چه می شود یک روز وقتی ساکت و کم حرف است فکر نکنیم حتما یک مشکلی هست؟ مگر چه می شود با دو فنجان چای کنارش بنشینیم و بدون اینکه توی ذهنمان دنبال دلیل های متوهمانه ای برای این سکوت بگردیم باهم به نقطه ای خیره شویم؟
ما آدم ها اشتباه می کنیم با گفتنِ جمله هایی از قبیل ِ زیادی که باشی فلان می شود...
زیادی که باشی، به ادم خیانت می کنند ایراد میگیرند!
هیچکس نمی آید بگوید اخر عزیز دلم اگر کم باشی چه اتفاقی می افتد؟ بایدعوض ِتمام اینها « درست و به جا بود» بگذار گاهی توی پیله ی خودش باشد اما رهایش نکن!
ما اشتباه میکنیم و یادمان می رود که گاهی چه قدربه جای تمام این حرف های کسل کننده و جمله های پرسشی به سکوت یکدیگر نیازمندیم!
من دوستت دارم
حتی وقتی یادم میرود در طول روز با پیام های عاشقانه حالت را خوب کنم
یا گاهی که چایَت را داغ میخوری فراموش میکنم چشم غٌره بروم و مجبورت کنم برای سرد شدنش صبر کنی
تمام عصرهایی که آمدی و در آغوش نگرفتمت
بد اخلاق بودم و دلم تنهایی میخواست!
تمام شب هایی که برایت شعر نخواندم و بیدار نماندم که بخوابی و نگاهت کنم ...
تمام این وقت ها عشقت مثل باران بر سرم میبارید
اما جانِ دلم؟
آدم گاهی یادش میرود عاشقی کند!
نه اینکه عاشق نباشد. اتفاقا خیلی عاشق است
اما حالِ حوصله أش ابریست و ترجیح میدهد عشق را پشت ابرِ اندوهش پنهان کند تا آفتاب سرزندگی و نشاط دوباره بتابد.
اینجور روزها برای همه ی آدمها اتفاق می افتد
چون هیچکس آنقدر قدرتمند نیست که حالَش همیشه خوب باشد و دوست داشتن را مدام زمزمه کند ،
کاش حال بدِ هم را درک کنیم
و خستگی و بی حوصلگی را پای بی علاقگی نگذاریم...
راستی جانِ دلم
حتی وقتی حال حوصله ام ابریست
دوستت دارم!
...