😔درد دل
روز عید تولد همسرمه روز قبلش روز مرد بود،خیلی برنامه ها داشتم که به خاطر دخترم کنسل شدو بهم خورد عیدی امسالمون با ناراحتیو غم شروع شد نمیدونم ادامش چطور باید پیش بره،امسال سال تحویلو تو بیمارستان گذروندیم،دوست نداشتم اینطور بشه و تا حالا تجربه نکردم،همیشه همه کارایه قبل سال تحویلو باید انجام بدم تا کاری نداشته باشم از قبل برایه بعد اما وقت نشد حتی کمی خونه رو جمعو جور کنم و یا به ادامه خرید عیدم برسم و یا لباسایه اون روزو بشورم فقط تونستم اینارو درست کنم و حولکی سفره بچینم، وقتی تو بیمارستان صدایه شلیک توپو که نشون دهنده سال تحویل بودو شنیدم خوشحال نشدم واقعا برایه اولین بار خوشحال نشدم دوست داشتم بزنم زیر گریه اما جلو خودمو گرفتم و فقط به دخترم نگاه کردم که کنارم بی حال نشسته بود و دست منو همسرم رو جایه سرمو سوزنش برایه ماساژ تا جواب آزمایششو بگیریم بریم پیش دکتر،این مریض بودنش تو این چند روز برام اندازه یه عمر گذشت منو کلافه کرد منی که همه چیم باید با نظم خواست خودش باشه منی که چیزی خواستم انجام بدم نشد توش نیست امسال اینطور درهم پیش رفت و خدارو شکر که وضعیت دخترم بهتره و این از همه چی مهمتره
🙏🙏🙏🙏🙏🙏
🌸🌸🎆🎆🎆🎆🎆🎆🐠🐠🐠🐠
به همه دوستایه گلو مهربونم سال جدیدو
تبریک میگم برایه همتون آرزویه بهترینهارو دارم و خوشحالم که در کنارتونم امیدوارم سال خوبی داشته باشین پر از عشق پر از مهربونی پر از خوبی پر از موفقیت و مهمتر از همه سلامتی
...